محفل عاشقان

    این وبلاگ متعلق به امام زمان عج الله ومحبان وعاشقان ایشان می باشدباصلوات برای سلامتی وظهور هرچه سریعتر ایشان نگاهمان کنید»
  • خانه 

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم
حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*

جملات زیبا

16 بهمن 1394 توسط محفل عاشقان

همتا هم نداری که …

وقت نبودنت به دلم وعده بدهم

شاید ” مثلش ” را پیدا کنم !

آقای بی همتای من بیا

 نظر دهید »

روزی تو خوهی آمد

24 خرداد 1393 توسط محفل عاشقان

 نظر دهید »

برای نابودی تکفیری ها دعا کنیم

24 خرداد 1393 توسط محفل عاشقان

ای سید ما ای مولای ما!!
این کودکان مظلوم را ببین که چگونه مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند!!!؟

اینها به غیر از ظهور شما،هیچ امیدی برای آینده ندارند

یا صاحب الزمان!!!

ببین که چگونه دلهایشان کباب شده است

می دانم دل شما هم از این صحنه ها کباب است

همان طور که اینگونه صحنه ها وجودم را نابود می کند

روح مرا نابود می کند

آخه مگر این کودکان چه گناهی دارند…

کودک و بچه به غیر از بازی مگر چه چیزی از دنیا و سیاست می داند!؟؟

مولاجان خودت شاهد هستی که این وهابی ها و تکفیری ها چه می کنند

خودت بیا و خون را از گونه های این بچه ها پاک کن…

 نظر دهید »

یا مهدی

24 خرداد 1393 توسط محفل عاشقان

ما نمی‌دانیم و نمی‌توانیم شکر این نعمت را چگونه بجای بیاوریم که گِل ما را از باقی ماندة گلِ حضرت مهدی «روحی و ارواح العالمین له الفدا» سرشته‌اند.

ما خودمان خوب می‌دانیم که این عشق را به ما داده‌اند و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ما را از میان همة بندگان خدای سبحان را صلا زده است و سر سفرة کریمانة خویش نشانده است.

من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم؟

حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

تو مگر سایة لطفی به سروقتِ من آری

که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم

که تو هرگز گُل من باشی و من خار تو باشم

هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد

که من آن وَقع ندارم که گرفتار تو باشم

هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی

مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم

گُذر از دست رقیبان نتوان کرد به کُویت

مگر آن وقت که در سایة زنهار تو باشم

مردمان عاشق گفتار من ای قبلة خوبان!

چون نباشند؟ که من، عاشق دیدار تو باشم

من چه شایستة آنم که تو را خوانم و دانم

مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم

در پی پاسخ به این پرسش بوده‌ایم که: ما کی؟ کجا؟ و چگونه؟ به شرف این عشق نایل آمده‌ایم؟ جواب آن بود که در واقعه‌ای به نام «عشق غایبانه» و در عالم ارواح، ما عاشق آفریده شدیم و ماجرای این عشقِ غایبانه تا عالم ناسوت کشیده شده است.

در خصوص ابعاد مختلفِ عشق غایبانه، سخن‌ها بسیار گفته‌ایم و امروز کلام خودمان را در این باره به حول و قوة الهی، ادامه می‌دهیم.

جذبة حضرت معشوق پرده نشین عجل الله تعالی فرجه الشریف:

یکی دیگر از ابعادِ عشقِ غایبانه، «جذبة نامرئیِ» حضرت دلدار «روحی وله الفدا» است. «جذبه» را اهل معنا، گاه «کشش» می‌گویند؛ و گاهی «برقِ عشق» و گاهی هم «کمند نامرئی» یار.

جناب حافظ که ـ خود از مجذوبانِ امام زمان «سلام الله علیه» است ـ «جذبه» را در برخی از ابیات عرضی و قدسی خود، «برقِ عشق» نامیده است:

دیدی ای دل که غمِ عشق دگر باره چه کرد؟

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت

آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد؟

برقی از منزل لیلی بدرخشید «سحر»

وه که با خرمن مجنونِ دل افگار چه کرد؟

برقِ عشق، آتش غم در دلِ حافظ زد و سخوت

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد؟


 نظر دهید »

آقا جون

24 خرداد 1393 توسط محفل عاشقان

آقا جون؛
شعبان گذشت…رمضان شد!
آقا انقدر حالم گرفته ست ازین فرصتهایی که از دست دادم که به مرز جنون رسیدم
آقا انقدر پروندمو سیاه کردم که از بردن اسمت خجالت میکشم
آقا…
کجایی؟
یه وقتایی مثل الان بدون بغض گریم میگیره…دلیل؟؟
از بدیهایی که در حق شما کردم
آقا شرمندم
آقا به هر دری زدی بیام سراغت…هرکاری کردی که از “صراط مستقیم” کج نشوم و جزء “انعمت علیهم” کنی منو ولی…
خودم هر چراغی از سمت شما دیدمو خاموش کردم و شدم"ضالـــــــــــین”
انقد سیاه شده نامه ی پروندم که میدونم وقتی تو هفته بدستتون میرسه اشک تو چشمای نازنینتون میندازم و باز با کمال وقاحت با تزویرو ریا جار میزنم که من"منتظر مهدیم”
آقا بدنامتون کردم؟
آقا آبروتونو بردم؟
آقا شیعه ی بدیم براتون نه؟
آقا جون ترو خدا میدونم بدم میدونم آبروتونو بردم ولی یه وقت دستامو ول نکنیدا!
آقا بیفتم زمین دردم میگیره
آه.
میخوام آدم شم…میشه کمکم کنی؟
چی دارم میگم؟
شما تو این سالها همش مراقبم بودی..همش مثل یه بابای مهربون هرجا زمین خوردم بلندم کردی
ومن…
هر جا زمین خوردم…هرجا بلندم کردی…مثل یه بچه ی نا اهل دوباره راه ناهموار گناهو ادامه دادم
آقا روتو ازم برنگردونی!
من محتاج نگاه های مهربون شمام که دلم گرم باشه
سرم پایینه…اشکا امونمو بریدن…دارم میلرزم که با خودم چیکار کردم؟
شما رو داشتمو نگاه هاتونو احساس کردم و کمک هاتونو دیدم ولی رو برگردوندم؟
آخه چقدر چه بنده میتونه قدر نشناس باشه
دلم به حال خودم میسوزه
آقا…مولا…امام زمانم…صاحب الامرم
ببخش
تو این ماه خدا…دستمو بگیر…بدجور شکستم
شنیدم دل های شکسته رو میخری
تورو به مادرت حضرت فاطمه الزهرا قسم یه دستی بسر ما بکش تو ماه رمضون امسال
مارو از “مغضوبین” دور کن

 نظر دهید »

بی قرار توام

24 خرداد 1393 توسط محفل عاشقان

 

بی‌قرار تؤام و در دل تنگم گِله‌هاست

آه! بی‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست

مثل عکس رُخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست

بی‌تو هر لحظه مرا، بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گُسل زلزله‌هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟

دیدنت آرزوی روز و شب چلچله‌هاست

باز می‌پرسم از آن مسئلة دوری و عشق

و ظهور تو جواب همة مسأله‌هاست

 نظر دهید »

شب نیمه شعبان

24 خرداد 1393 توسط محفل عاشقان

شب نيمه شعبان و پيامبر اعظم (ص)


نيمه ‏شعبان در اذهان شيعيان و محبان اهل ‏بيت عليهم‏السلام، به عنوان روز ميلاد نجات بخش موعود معنا و مفهوم مى‏يابد. روز ميلاد بزرگ مردى كه انسانيت، ظهور او را به انتظار نشسته و عدالت ‏براى پاي بوس قدمش لحظه شمارى میكند.
«در شگفتم از كسى كه چهار شب از سال را به بيهودگى بگذراند: شب عيد فطر، شب عيد قربان، شب نيمه شعبان و اولين شب از ماه رجب.‏» (6)

 

نيمه شعبان اگر چه شرافتش را وامدار مولود خجسته‏اى است كه در اين روز زمين را با قدوم خويش متبرك ساخته است، اما همه عظمت آن در اين خلاصه نشده و در تقويم عبادى اهل ايمان نيز از جايگاه و مرتبه والايى برخوردار است.

در رواياتى كه از طريق شيعه و اهل ‏سنت نقل شده فضيلت هاى بسيارى براى عبادت و راز نياز در شب و روز خجسته نيمه ‏شعبان بر شمرده شده است و اين خود تمثيل زيبايى است از اين موضوع كه براى رسيدن به صبح وصال موعود بايد شب وصل با خدا را پشت‏ سرگذاشت، و تا زمانى كه منتظر، عمر خويش را در طريق كسب صلاح طى نكند نمى‏تواند شاهد ظهور مصلح موعود باشد.

با توجه به اهميت فراوانى كه در روايات به شب نيمه ‏شعبان‏ داده ‏شده و حتى آن را هم پايه شب قدر شمرده‏اند، در اين مجال برخى از روايت هايى را كه در بيان مقام و منزلت اين شب روحانى وارد شده‏اند مورد بررسى قرار مى‏دهيم. باشد تا خداوند ما را به عظمت اين شب مقدس واقف گرداند و توفيق بهره‏ بردارى از بركات آن را عطا فرمايد:

از پيامبر گرامى اسلام صلى‏الله ‏عليه ‏و آله، در زمينه موضوع محل بحث روايت هاى بسيارى نقل شده كه يكى از آنها به اين شرح است:

« شب نيمه شعبان در خواب بودم كه جبرييل به بالين من آمد و گفت: اى محمد! چگونه در اين شب خوابيده‏اى؟ پرسيدم: اى جبرييل! مگر امشب چه شبى است؟ گفت: شب نيمه شعبان است. برخيز اى محمد! پس مرا از جايم بلند كرد و به سوى بقيع برد، در آن حال گفت: سرت را بلند كن! امشب درهاى آسمان گشوده مى‏شوند، درهاى رحمت‏ باز مى‏گردند و همه درهاى خشنودى، آمرزش، بخشش، بازگشت، روزى، نيكى و بخشايش نيز گشوده مى‏شوند. خداوند در اين شب به تعداد موها و پشم هاى چارپايان - بندگانش را از آتش جهنم- آزاد مى‏كند. امشب خداوند زمان هاى مرگ را ثبت و روزي هاى يك سال را تقسيم مى‏كند و همه آنچه را كه در طول سال واقع مى‏شود نازل مى‏سازد. اى محمد! هر كس امشب را با منزه داشتن خداوند (تسبيح)، ذكر يگانگى او (تهليل)، ياد بزرگى او ( تكبير)، راز و نياز با او ( دعا)، نماز، خواندن قرآن، نمازهاى مستحبي (تطوع) و آمرزش خواهى (استغفار) صبح كند، بهشت جايگاه و منزل او خواهد بود و خداوند همه آنچه را كه پيش از اين انجام داده و يا بعد از اين انجام مى‏دهد، خواهد بخشيد … » (1)

يكى از همسران پيامبراكرم صلى ‏الله عليه و آله، حالات ايشان را در شب نيمه شعبان چنين بيان مى‏كند:

« در يكى از شب ها كه پيامبر خدا صلى‏الله عليه و آله، در نزد من بود ناگهان متوجه شدم كه ايشان بستر خود را ترك كرده است، ‏به جستجوى ايشان پرداختم، به ناگاه ديدم كه حضرت مانند جامه‏اى كه بر زمين افتاده باشد به سجده رفته و چنين راز و نياز می ‏كند:

«اصبحت اليك فقيرا خائفا مستجيرا فلا تبدل اسمى ولاتغير جسمى ولاتجهد بلائى واغفرلى‏»؛ به سوى تو آمدم در حالى كه تهيدست، ترسان و پناه جويم، پس نام مرا برمگردان، جسم مرا تغيير مده، گرفتاريم را افزون مساز و از من در گذر.

آنگاه سر خود را بلند كرد و بار ديگر به سجده رفت و در آن حال شنيدم كه می ‏فرمود:

« سجد لك سوادى و خيالى و امن بك فوادى هذه يداى بما جنيت على نفسى يا عظيم ترجى لكل عظيم اغفرلى ذنبى العظيم فانه لايغفرالعظيم الاالعظيم ‏»؛ سراپاى وجودم براى تو سجده كرده و قلبم به تو ايمان آورده است؛ اين دو دست من با همه جنايتى كه برخود روا داشته‏ام، پس اى بزرگى كه براى هر كار بزرگى اميدها به سوى تو است؛ از گناهان بزرگ من در گذر، چرا كه از گناهان بزرگ در نمى‏گذرد مگر پروردگار بزرگ.

بعد از اداى اين كلمات سر خود را بلند كرده و براى سومين بار به سجده رفت و اين جملات را بر زبان جارى ساخت:

«اعوذ برضاك من سخطك و اعوذ بمعافاتك من عقوبتك و اعوذ بك منك انت كما اثنيت على نفسك و فوق ما يقول القائلون‏»؛ از خشم تو به خشنوديت پناه مى‏برم، از كيفر تو به بخشش‏ات پناهنده مى‏شوم و از تو به سوى خودت پناه مى‏جويم. تو همان ‏گونه‏اى كه خود توصيف كرده‏اى و بالاتر از آنى كه گويندگان مى‏گويند.

لحظاتى ديگر سر از سجده برداشت و دوباره به سجده رفت در حالى كه مى‏فرمود:

« اللهم انى اعوذ بنور وجهك الذى اشرقت له‏ السموات والارض و قشعت ‏به ‏الظلمات و صلح به امرالاولين والاخرين ان يحل على غضبك او ينزل على سخطك اعوذبك من زوال نعمتك و فجاة نقمتك و تحويل عافيتك و جميع سخطك لك العتبى فيما استطعت و لاحول ولا قوة الا بك‏»؛ خدايا به نور وجه تو كه آسمانها و زمين از آن روشن شده، تاريكي ها با آن از بين رفته و كار پيشينيان و آيندگان با آن اصلاح شده‏ است پناه مى‏برم، از اين كه به خشم تو گرفتار شوم و يا دشمنى تو بر من نازل شود. پناه مى‏برم به تو از زوال نعمتت، نزول ناگهانى عذابت، دگرگونى سلامتى‏ات و همه آنچه كه خشم تو را در پى دارد. خشنودى نسبت ‏به آنچه من در توان دارم از آن تو است و هيچ حركت و نيرويى نيست مگر به سبب تو.

چون اين حال را از پيامبر ديدم او را رها كردم و شتابان به طرف خانه حركت كردم. نفس ‏نفس زنان به خانه رسيدم. وقتى پيامبر صلى‏الله عليه و آله، به خانه برگشتند و حال مرا ديدند گفتند: چه شده است كه اين چنين به نفس نفس افتاده‏اى؟

گفتم: من اى رسول خدا به دنبال شما آمده بودم، پس فرمود:

آيا مى‏دانى امشب چه شبى است؟! امشب شب نيمه شعبان است، در اين شب اعمال ثبت مى‏گردند، روزي ها قسمت مى‏شوند، زمانهاى مرگ نوشته مى‏شوند و خداوند تعالى همه را مى‏بخشد مگر آن كه به خدا شرك ورزيده يا به قمار نشسته است. يا قطع رحم كرده يا برخوردن شراب مداومت ورزيده يا برانجام گناه اصرار ورزيده است … » (2)

پرسشى كه با مطالعه روايت هاى بالا به ذهن خطور مى‏كند اين است كه چرا با اين كه در بسيارى از روايات تصريح شده كه تعيين زمان مرگ مردمان و تقسيم روزى آنها در شب قدر و در ماه مبارك رمضان صورت مى‏گيرد، در دو روايت ‏ياد شده شب نيمه شعبان به عنوان زمان تقدير امور مزبور ذكر شده است؟

مرحوم سيد بن طاووس (م‏664 ق) در پاسخ پرسش ياد شده مى‏گويد:

« شايد مراد روايات مزبور اين باشد كه تعيين زمان مرگ و تقسيم روزى به صورتى كه احتمال محو و اثبات آن وجود دارد، در شب نيمه شعبان صورت مى‏گيرد، اما تعيين حتمى زمان مرگ و يا تقسيم حتمى روزي ها در شب قدر انجام مى‏شود. و شايد مراد آنها اين باشد كه در شب نيمه شعبان امور مزبور در لوح محفوظ تعيين و تقسيم مى‏شوند، ولى تعيين و تقسيم آنها در ميان بندگان در شب قدر واقع مى‏شود. اين احتمال هم وجود دارد كه تعيين و تقسيم امور ياد شده در شب قدر و شب نيمه ‏شعبان صورت گيرد، به اين معنا كه در شب نيمه شعبان وعده به تعيين و تقسيم امور مزبور در شب قدر داده مى‏شود. به عبارت ديگر امورى كه در شب قدر تعيين و تقسيم مى‏گردند، در شب نيمه شعبان به آنها وعده داده مى‏شود. همچنان كه اگر پادشاهى در شب نيمه شعبان به شخصى وعده دهد كه در شب قدر مالى را به او مى‏بخشد، در مورد هر دو شب اين تعبير صحيح خواهد بود كه بگوييم مال در آن شب از آن حضرت چنين بخشيده شده است.» (3)

كميل بن زياد از ياران امام على عليه‏السلام، چنين روايت مى‏كند كه:

در مسجد بصره در نزد مولايم اميرالمؤمنين نشسته بودم و گروهى از ياران آن حضرت نيز حضور داشتند، در اين ميان يكى از ايشان پرسيد: معناى اين سخن خداوند كه: « فيها يفرق كل امر حكيم‏»؛ (4) در آن شب هر امرى با حكمت معين و ممتاز مى‏گردد، چيست؟ حضرت فرمودند:

«قسم به كسى كه جان على در دست اوست همه امور نيك و بدى كه بر بندگان جارى مى‏شود، از شب نيمه شعبان تا پايان سال، در اين شب تقسيم مى‏شود. هيچ بنده‏اى نيست كه اين شب را احياء دارد و در آن دعاى خضر بخواند، مگر آن كه دعاى او اجابت‏ شود.» پس از آن كه امام از ما جدا شد، شبانه به منزلش رفتم. امام پرسيد: چه شده است اى كميل؟ گفتم اى اميرمؤمنان آمده‏ام تا دعاى خضر را به من بياموزى، فرمود:

بنشين اى كميل! هنگامى كه اين دعا را حفظ كردى خدا را در هر شب جمعه، يا در هر ماه يك شب، يا يك بار در سال يا حداقل يك بار در طول عمرت، با آن بخوان، كه خدا تو را يارى و كفايت مى‏كند و تو را روزى مى‏دهد، و از آمرزش او برخوردار مى‏شوى، اى كميل! به خاطر زمان طولانى كه تو با ما همراه بوده‏اى بر ما لازم است كه درخواست تو را به بهترين شكل پاسخ دهيم، آنگاه دعا را چنين انشاء فرمود…» (5)

شايان ذكر است كه اين دعا همان دعايى است كه امروزه آن را با نام « دعاى كميل‏» مى‏شناسيم.

اميرمؤمنان على عليه‏السلام، در روايتى ديگر در فضيلت ‏شب نيمه شعبان چنين مى‏گويد:

از امام صادق عليه‏السلام، روايت ‏شده كه پدر بزرگوارشان در پاسخ كسى كه از فضيلت‏ شب نيمه شعبان از ايشان پرسيده بود فرمودند:

« اين شب برترين شب ها بعد از شب قدر است، خداوند در اين شب فضلش را بربندگان جارى مى‏سازد و از منت ‏خويش گناهان آنان را مى‏بخشد، پس تلاش كنيد كه در اين شب به خدا نزديك شويد. همانا اين شب، شبى است كه خداوند به وجود خود سوگند ياد كرده كه در آن درخواست كننده‏اى را، مادام كه درخواست گناه نداشته باشد، از درگاه خود نراند. اين شب، شبى است كه خداوند آن را براى ما خاندان قرار داده است، همچنان كه شب قدر را براى پيامبر ما، قرار داده است. پس بر دعا و ثناى بر خداوند تعالى بكوشيد، كه هر كس در اين شب صد مرتبه خداوند را تسبيح گويد، صد مرتبه حمدش را بر زبان جارى سازد، صد مرتبه زبان به تكبيرش گشايد و صد مرتبه ذكر يگانگى (لااله‏الاالله) او را به زبان آورد، خداوند از سر فضل و احسانى كه بر بندگانش دارد، همه گناهانى را كه او انجام داده بيامرزد و درخواست هاى دنيوى و اخروى او را برآورده سازد، چه درخواست هايى كه برخداوند اظهار كرده و چه درخواست هايى كه اظهار نكرده و خداوند با علم خود بر آنها واقف است و … » (7)

در اين مجال فرصت پرداختن به همه روايت هايى كه در فضيلت‏ شب و روز نيمه شعبان وارد شده‏اند نيست (8) و گمان مى‏كنيم كه روايت هاى ياد شده براى ارائه تصويرى روشن از جايگاه برجسته شب نيمه شعبان در ميان ديگر شب هاى سال كافى باشند. اما چنان كه در ابتداى سخن نيز گفته شد، شرافت اين شب خجسته، علاوه بر همه آنچه كه بيان شد، به اعتبار مولود مباركى است كه در اين شب قدم به عرصه خاك نهاده است. وجود مقدسى كه سال ها پيش از تولدش مژده ميلاد او به مسلمانان داده شده بود و شايد همه عظمت اين شب و تكريم و بزرگداشتى كه در كلمات معصومان عليهم‏السلام، از آن شده است ‏به خاطر وجود همين مولود مبارك باشد. چنان كه بزرگانى چون سيد بن ‏طاووس به اين موضوع اشاره كرده و بر همگان لازم دانسته‏اند كه در اين شب خداى خويش را به سبب منت ‏بزرگى كه با ميلاد امام عصرعليه ‏السلام، بر آنها نهاده سپاس گويند و تا آنجا كه در توان دارند شكر اين نعمت الهى را به جاى آورند. (9)

در يكى از دعاهايى كه در شب نيمه شعبان وارد شده است چنين مى‏خوانيم:

« اللهم بحق ليلتنا هذه و مولودها و حجتك و موعودها التى قرنت الى فضلها فضلا فتمت كلمتك صدقا و عدلا لا مبدل لكلماتك …» (10) ؛ بار خدايا تو را مى‏خوانيم به حق اين شب و مولود آن، و به حق حجتت و موعود اين شب، كه فضيلتى ديگر بر فضيلت آن افزودى و سخن تو از روى راستى و عدالت ‏به حد كمال رسيده و هيچ كس را ياراى تبديل و تغيير سخنان تو نيست.

مطابق روايت هاى بسيارى كه شيعه و اهل سنت آنها را نقل كرده‏اند ميلاد خجسته امام عصرعليه ‏السلام، در شب نيمه شعبان سال 255 ق واقع شده و باعث مزيد فضيلت اين شب مبارك گشته است. (11)

اميد که خداي متعال توفيق درک اين شب عزيز را به ما عنايت فرمايد.


 نظر دهید »

فاصله

09 دی 1392 توسط محفل عاشقان

اصله دختر تا پير مرد يک نفر بود ؛ روي نيمکتي چوبي ؛

روبه روي يک آب نماي سنگي . پيرمرد از دختر پرسيد :


- غمگيني؟


- نه .


- مطمئني ؟


- نه .


- چرا گريه مي کني ؟


- دوستام منو دوست ندارن .


- چرا ؟


- چون قشنگ نيستم .


- قبلا اينو به تو گفتن ؟


- نه .


- ولي تو قشنگ ترين


دختري هستي که من تا


حالا ديدم .


- راست مي گي ؟


- از ته قلبم آره


دخترک بلند شد پيرمرد را بوسيد و به طرف دوستاش دويد ؛ شاد شاد.


چند دقيقه بعد پير مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کيفش را باز کرد ؛


عصاي سفيدش را بيرون آورد و رفت !!!


 نظر دهید »

چه سنگدل است

09 دی 1392 توسط محفل عاشقان

چه سنگدل است سيري که گرسنه اي را نصيحت مي کند  تا درد

گرسنگي را تحمل نمايد. - جبران خلیل جبران

 نظر دهید »

روزها

09 دی 1392 توسط محفل عاشقان

وزهاي برفي طولاني ترند ، براي کودکي که از سوراخ کفشش به

زمستان مي نگرد !

 نظر دهید »

چه گفتی؟؟؟؟؟؟؟؟//

14 آذر 1392 توسط محفل عاشقان

 نظر دهید »

خلاصه اربعین

14 آذر 1392 توسط محفل عاشقان

 

 

 نظر دهید »

اربعبین حسینی

14 آذر 1392 توسط محفل عاشقان

 نظر دهید »

چیزی که امروزه اغلب جوانان می گویند

04 مهر 1392 توسط محفل عاشقان

حالم بد است»،«حوصله‌ام سر رفته»،«هميشه ناراحتم» و… اينها جملاتي است كه بسياري از جوان‌هاي امروز مثل نقل و نبات به‌كار مي‌برند اما مشكل چيست؟ چرا حال اكثر جوان‌ها این روزها بد است؟ اصلا چه حالی را می‌شود حال بد دانست و چه حالی برای انسان خوب است؟ این مجموعه مطالب به شما کمک می‌کند تا بر حال و خلق و خوی‌تان کنترل پیدا کنید و اصلا خودتان را بهتر بشناسید

همیشه دنبال حال خوب بودن اشتباه است

همه انسان‌ها در لحظه‌های مختلف زندگی دچار احساسات خوشایند و ناخوشایندی می‌شوند. ریشه این احساسات و عواطف نوع افکار و گفت‌وگوهای درونی ماست. فکر و گفت‌وگوی درونی ما هم به اینکه به چه موضوعاتی توجه کنیم و چگونه توجه کنیم بستگی دارد.

هیجانات واقعیت دارند یعنی فیزیولوژی و شیمی بدن را تغییر می‌دهند اما دائمی و پایدار نیستند، بسته به اینکه نوع توجه و افکارمان عوض می‌شود حالات و هیجانات‌مان هم تغییر می‌کند، اشتباهی که اکثر مردم دارند این است که هیجانات‌شان را به واقعیت‌های زندگی ربط می‌دهند، مثلا می‌گویند یک موقعیت حال من را بد کرد یا یک جمله حال من را خوش کرد یا آن کار من را دیوانه کرد اما در واقع این اتفاقات نیستند که ما را تحت‌تاثیر قرار می‌دهند، بلکه آن چیزی که ما درباره اتفاقات به خودمان می‌گوییم حال ما را خوش یا ناخوش می‌کند. عموم انسان‌ها از کودکی یاد گرفته‌اند که دنبال هیجانات خوشایند باشند و مدام دنبال کسب خوشي هستند و همیشه سعی می‌کنند از حال بد فرارکنند. در کل باید گفت فرارکردن از حال بد طبیعی نیست اما یک هنجار جمعی است. ما آموزش دیده‌ایم که این کار را انجام بدهیم ولی این رفتاری سالم نیست.



چرا حال بد لازم است؟

همه انسان‌ها باید هیجانات منفی را تجربه کنند و این بد نیست، اصلا بد نیست، هیجانات یکسری علائم هستند، مثل علائم راهنمایی و رانندگی، پارک ممنوع و ایستادن مطلقا ممنوع که ممکن است این علامت برای ما ناخوشایند باشد و مثلا مسیرمان را دورتر کند ولی به شما اطلاعات هم می‌دهد که اگر اینجا پارک کنید پیامد دارد، هیجانات هم راهنماهای درونی ما هستند. آنها به ما می‌گویند وقتی حال‌مان بد است باید به واقعیت طور دیگری نگاه کنیم و جنبه‌های دیگری از آن را ببینیم تا حال‌مان بهتر شود، نه اینکه کاملا از بین برود، قرار نیست حال بد ما به صفر برسد اما باید متناسب با رویداد ایجاد شده باشد، اگر شما انگشترتان را گم کنید واکنش مناسبش این است که  ناراحت شوید، اگر خوشحال شوید عجیب است و هیجان مناسبی نیست. هیجانات جنس‌شان از انرژی است؛ انرژی که در ما رفتار مناسب آن موقعیت را ایجاد می‌کند. مثلا اگر دوست من در امتحانی موفق شود هیجان مناسب من در این موقعیت این است که خوشحال شوم اما اگر دچار حسادت شوم این هیجان نامناسب است و به من آسیب می‌رساند.

چرا جوان‌های ما حل مسئله را بلد نیستند؟

شاید بزرگسالان ما هم در حل مسائل زندگی مهارت‌های لازم را نداشته باشند اما موضوع خيلي شايع اين است كه اكثر جوان‌های امروز شکایت دارند که حال‌شان بد است اما چرا؟ شاید چون در دوران کودکی غالبا والدین هستند که مسئول ایجاد حال خوب در فرزند خود هستند و عموم والدین به فرزندان‌شان شیوه لذت‌بردن ازساده‌ترین چیزهای زندگی را یاد نداده‌اند، این کودکان اغلب منفعل بوده‌اند و طلبکار. مادر به آنها می‌گفته چی شده عزیزم؟ چرا ناراحتی؟ غصه نخور دیگه، اینو برات می‌خرم، این مال تو و…، اینگونه کودک طلبکار و طلبکارتر می‌شود. شاید کودک در این وضیعت از امکاناتی که والدین در اختیارش گذاشته ‌است لذت ببرد ولی شاد نیست چون شادی نتیجه چیزی است که از فرد ساطع می‌شود نه لزوما چیزی که به او داده می‌شود. متاسفانه وقتی همین فرزند که خوب هدایت نشده به نوجوانی می‌رسد والدینش نمی‌توانند اکثر نیازهایش را جوابگو باشند، در نتیجه هر زمان مسئله‌ای برای این نوجوان پیش بیاید به جای حل آن مسئله به دنبال این است که حالش را خوب کند. مثلا با چیزی خود را مشغول کند که برای یکی ، دو ساعت یا یکی ، دو روز خوش باشد اما وقتی  هوشیار می‌شود می‌بیند مشکل هنوز سرجایش است. این نوجوان شیوه حل مسئله را بلد نیست. برای همین پناه می‌برد به امکاناتی که هیجانات کوتاه خوشایند ایجاد می‌کنند اما پیامد بلندمدتش هیجانات ناخوشایند طولانی است.

به ما فرار از مسائل را ياد مي‌دهند

ای کاش وقتی کوچک‌تر بودیم در زمانی که اتفاق بدی برای‌مان می‌افتاد مادر و پدرمان به ما آموزش می‌دادند که چطور در این حال بد بمانیم و با این حال بد کنار بیاییم یعنی وقتی مسئله‌ای پیش آمد آن را تحلیل کنیم. اكثر والدین چون فرزندان خود را دوست دارند و تحمل ناراحتی آنها را ندارند خیلی سریع آنها را با یک اسباب‌بازی قشنگ سرگرم می‌کنند. مثلا اگر حیوان خانگی‌مان را از دست می‌دادیم فوری یک حیوان دیگر جایگزین مي‌كردند. والدین اینجا به ظن خود مسئله را حل می‌کنند ولی در واقع مسئله حل نمی‌شود، مسئله از دست‌دادن کسی یا چیزی است که دوستش داريم. والدین جایگزینی برای آن چیزی که از دست مي‌رود پیدا می‌کنند و به فرزند خود یاد نمی‌دهند که واقعیت زندگی این است که بعضی اوقات چیزهایی را که خیلی دوست داریم از دست مي‌دهيم و باید یاد بگیریم که ظرفیت روانی‌مان را برای این روزها درآینده بالا ببریم. اینگونه است که اعتیاد پیدا می‌شود که فقط دنبال حال خوش باشيم.

حال خوب ارثی است؟

باید گفت فاکتور ژن در خلق‌و‌خو مهم است، حتی در اتاق نوزادان در بيمارستان‌ها هم بچه‌های سخت و نرم را می‌بینیم، نوزادان سخت به هر محرکی پاسخ می‌دهند و بی‌قراری می‌کنند ولی نوزادان نرم این‌طور نیستند اما فقط ژن تاثیرگذار نیست و اگر خانواده‌ها بدانند با فرزند سخت‌شان چگونه رفتار کنند می‌توانند آن بچه سخت را به یک بچه سازگار و خوشحال تبدیل کنند. اولین الگوی رفتاری همه ما خانواده است. ما از اعضای خانواده یاد می‌گیریم از چه چیزهایی ناراحت شویم و از چه چیزی تاثیر بگیریم و چه عکس‌العملی نشان بدهیم. الگوی بعدی که خیلی تاثیرگذار است گروه هم‌سن است؛ الگویی که بیشتر از همه قبولش داریم و رفتارها و هیجانات‌شان سرمشق ماست.

بچه‌هایی که از هیچ عروسکی لذت نمی‌برند

من قصه‌ای دارم که در کلاس‌هایم می‌گویم: مادری 2 دختر 10 ساله  و 3 ساله دارد، برای دختر بزرگ‌تر یک عروسک گران‌قيمت و برای دختر کوچک‌تر یک عروسک ارزان‌تر می‌خرد. دختر بزرگ‌تر عروسکش را می‌گیرد اما خوشحال نمی‌شود اما دختر کوچک‌تر شاد می‌شود و شروع می‌کند به بازی با عروسکش. دختر بزرگ‌تر می‌گوید چرا خواهرم اینقدر خوشحاله ولی عروسک من خوشحالم نمی‌کنه؟ به مادرش می‌گوید من آن یکی عروسک رو می‌خوام، مادرش می‌گوید عروسک تو گران‌تر و قشنگ‌تره اما دختر اصرار می‌کند چراکه فکر می‌کند چیزی در آن یکی عروسک است که در مال خودش نیست. مادرعروسک‌ها را عوض می‌کند، دختر کوچک‌تر هیجان‌زده می‌شود و با عروسک بهتر بازي مي‌كند ولی دختر بزرگ‌تر دوباره مشکل پیدا می‌کند چراکه عروسک جدیدش هم چیز خاصی ندارد. می‌گوید من هر دو عروسک را می‌خواهم، مادر بچه کوچک‌تر را با یک شکلات سرگرم می‌کند و هر دو عروسک را به دختر بزرگ‌تر می‌دهد اما او بازهم با آنها ارتباط برقرار نمی‌کند… .  اينجا مشکل کجاست؟خب، والدین برای فرزندان همه‌چیز مي‌گيرند اما یادشان نمي‌دهند چطور با آنها ارتباط برقرار کنند اکثر ما رابطه معناداری با وسایل و ابزار نداریم. یک موبایل چند میلیون تومانی می‌خریم اما 2 روز بعد کلافه می‌شویم و چیز دیگری می‌خواهیم چون رابطه برقرار کردن با اين وسايل را یاد نگرفته‌ایم. در این داستان دختر بزرگ‌تر فکر می‌کند در عروسک خواهرکوچک‌تر چیزخاصی وجود دارد ولی آن چیز در درون خواهرش است، آن بچه است که به واقعیت روح و معنا می‌دهد. جوان‌های ما وقتی به 25سالگی می‌رسند، نه مسئولیت دارند، نه هدف و نه برنامه. درس‌خواندن مهم‌ترین کاری است که باید انجام بدهند آن هم به‌ دليل والدین‌شان، این هدف خودشان نیست، از دست خودشان هم عصبانی هستند که چرا در خدمت دیگران هستند. مشخص است که از والدین‌شان ناراضی هستند و آنها را مقصر می‌دانند، شاید هم حق دارند.

 نظر دهید »

s

28 شهریور 1392 توسط محفل عاشقان
 نظر دهید »

خوب است كه كه عاشق جگري داشته باشد

31 مرداد 1392 توسط محفل عاشقان

خوب است كه كه عاشق جگري داشته باشد

آشفتگي بيشتري داشته باشد

حاجات بهانه است كه ما اشك بريزيم

خوب است گدا چشم تري داشته باشد

پرواز من اين است كه يك كنج بيفتم

اين بال بعيد است پري داشته باشد

اي يار سفر كرده نگاه پر لطفت

وقتش شده بر ما نظري داشته باشد

گر سنگ دلم باز تعلق به تو دارم

هر كعبه اي بايد حجري داشته باشد

سر مي زنم آنقدر به در تا بگشايي

خوب است گدا هم هنري داشته باشد

از دور خودت دور مكن چند گدا را

خوب است كه شه دور و بري داشته باشد

قبل از سفر آخرت اي دوست دلم را

بگذار به سويت سفري داشته باشد

انگار بنا نيست ببينم تو را …. پس

بگذار دلم يك خبري داشته باشد

لطيفيان

 نظر دهید »

درمان و علاج عشق

31 مرداد 1392 توسط محفل عاشقان

 نظر دهید »

شب قدر کدام شب است؟

06 مرداد 1392 توسط محفل عاشقان
شب‌های قدر فرصتی است برای بازگشتن به سوی حضرت حق و توبه کردن از گناهان و پیمودن راه درست. شب قدر، فرصتی است برای پاک کردن ظاهر و باطن از هر آلودگی.

شب قدر شب زاری و سبک شدن روح از بار گناهان و رهایی از دوزخ است، فرصتی دوباره برای اظهار شرمساری و پشیمانی از گذشته‌ها است. مبادا این فرصت را از دست دهیم و در این شب روحانی، از امور معنوی غافل شویم. مبادا شب قدر بگذرد و ما همچنان غرق در ناپاکی‌ها باقی بمانیم و خود را از عمق منجلاب به معراج پاکی و وارستگی نرسانیم. مبادا شبِ نماز و تلاوت بگذرد و ما از برکات این لحظه‌های شکوهمند و شیرین بی بهره بمانیم.

به گزارش ایسنا، در ارتباط با شب قدر آیات و روایات متعد‌دی وارد شده است و از ابعاد مختلف مورد توجه اهل بیت (ع) قرار گرفته و یا بعضاً پرسش‌هایی در این زمینه صورت گرفته که ائمه(ع) پاسخ داده‌اند که در گزارش پیش رو تلاش شده ضمن بررسی علل اهمیت شب‌های قدر به برخی از پرسش‌های مطرح در این زمینه نیز پاسخ داده شود:

- چرا این‌ شب‌ها “قدر” نامگذاری شده است؟

اولین مطلب علّت و ریشه نامگذاری شب قدر است که دیدگاه‌های متعددی مطرح شده است از آن جمله است:

شب قدر از این جهت نامگذاری شده است چون تمامی مقدرات بندگان در طول سال در شب قدر معین می‌شود.

خداوند در آیات 3 و 4 سوره دُخان می‌فرماید:

إِنَا اَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارِکَةٍ اِنَا کُنَا مُنْذِرینَ فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ

ما این کتاب مبین را در شبی پر برکت نازل کردیم و ما همواره انذار کننده بوده‌ایم، در آن شب که هر امری بر طبق حکمت خداوند تنظیم و تعیین می‌گردد.

شب قدر کدام شب است؟

ابتدا باید گفت: شب قدر در ماه رمضان است تردیدی وجود ندارد چون خداوند می‌فرماید:

شَهْرُ رَمَضانَ اَلَّذِی اُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلْنّاسِ وَ بَیِناتِ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ

ماه رمضان ماهی که قرآن بعنوان راهنمای مردم و نشانه‌های هدایت و جداکننده حق از باطل در آن نازل شده است.

و در سوره قدر نیز می‌فرماید:

إِنا اَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْر

ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم

جمع میان این دو آیه شریفه به ما می‌گوید:

شب قدر در ماه رمضان است اما اینکه کدام شب از شب‌های ماه رمضان، شب قدر است تفسیرهای زیادی شده است از جمله:

1- شب اول، شب قدر

2- شب هفدهم

3- شب نوزدهم

4- شب بیست و یکم

5- شب بیست و سوم

6- شب بیست و هفتم

7- شب بیست و نهم

اما مشهور و معروف در روایات این است که شب قدر در دهه آخر ماه رمضان و شب 21 یا 23 است.

- حسان بن مهران می‌گوید:

از محضر امام صادق (ع) شب قدر را پرسیدم:

فرمود: شب قدر را در میان شب 21 و 23 جست و جو کن.

ابو بصیر در محضر امام صادق (ع) به امام عرض کرد فدایت شوم آن شبی که امید رحمت و مغفرت و زیادی حسنات وجود دارد کدام شب است؟ فرمود: شب قدر، شب 21 یا 23 است.

راوی اصرار کرد کدام یک از این دو شب است و پرسید: اگر من نتوانم هر دو شب را عبادت کنم کدام یک را انتخاب نمایم؟

امام صادق (ع) در پاسخ فرمود: چه آسان است دو شب برای آنچه می‌خواهی مخفی بودن شب قدر در میان شب‌های سال، یا در میان شب‌های ماه مبارک رمضان، برای این است که: مردم به همه این شب‌ها اهمیت دهند، همانگونه که خداوند: رضای خود را در میان انواع طاعات پنهان کرده، تا مردم به همه طاعات روی آورند غضبش را در میان معاصی پنهان کرده، تا از همه بپرهیزند دوستانش را در میان مردم مخفی کرده، تا همه را احترام کنند اجابت را در میان دعاها پنهان کرده، تا به همه دعاها روی آورند اسم اعظم را در میان اسمائش مخفی ساخته، تا همه را بزرگ دارند و وقت مرگ را مخفی ساخته، تا در همه حال آماده باشند و این، فلسفه مناسبی به نظر می‌رسد.

اهمیت احیاء در شب قدر

یکی از موضوعاتی که در ارتباط با شب قدر در احادیث اهل بیت(ع) مطرح شده است شب زنده‌داری است چیزی که از روایات بدست می‌آید خود احیاء و شب زنده‌داری موضوعیت دارد.

چند روایت را در این رابطه مطرح می‌کنیم:

- احیاء عذاب را برمی‌دارد:

مرحوم کلینی در کافی و صدوق در من لایحضره الفقیه از رسول خدا (ص) نقل کرده‌اند که فرمود:

هرکس شب قدر را زنده بدارد تا سال آینده عذاب از او برگردانده می‌شود.

- خواب در شب احیاء نهی شده است:

مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار از امام باقر(ع) و او از پدرانش نقل کرده‌اند که:

پیامبر خدا (ص) نهی کرده که از شب 21 و 23 غفلت شود و نهی کرده که کسی در آن شب بخوابد.

- امام صادق (ع) در حال مریضی شب 23 احیاء نگه داشت

مرحوم شیخ طوسی از یحیی بن علاء نقل کرده که گفت:

امام صادق (ع) سخت بیمار بود دستور داد او را به مسجد پیامبر خدا (ص) بردند آنجا بود تا صبح شب 23 ماه رمضان.

- احیاء موجب آمرزش گناهان می‌شود.

مرحوم صدوق از امام کاظم (ع) نقل کرده که فرمود:

هرکس در شب قدر غسل کند و آن شب را تا سپیده دم زنده بدارد از گناهانش بیرون می‌آید.

آری بیاییم در این شب پر فضیلت دل‌هایمان را از غرور و ریا بتکانیم و خدای سبحان را به یکرنگی ستایش کنیم، بیاییم دوباره دل‌های کدرمان را تا انتهای آسمان بکشانیم و برای آرزوهایمان دعا کنیم، دوباره پر از احساس شویم و برای زلال شدن کوشش کنیم، بیاییم فانوس‌ها را برداریم و سکوت شب را با طروات وضو زیباتر کنیم و در قنوت نمازمان دل‌های نیازمند را فراموش نکنیم، اینک بوی شب قدر می‌آید و من از اکنون جلوه دست‌هایی را می‌بینم که خاموش به دعا می‌ایستند و بهار در آنان می‌جوشد. وسعت دل‌هایی را می‌بینم که در کنج تاریکی شب، قرآن بر سر، با صفا و با محبت می‌تپند و بی قرار او را می‌خوانند و بیداری دل خیلی مهم است و نکته مهمّی که درباره شب‌های «احیا» باید مورد توجه مؤمنان قرار گیرد، این است که باید شب را تا سپیده صبح به عبادت و دعا بگذرانیم؛ دیگر آن که به بیداری چشم قناعت نکنیم؛ زیرا آنچه مهم است بیداری دل و آگاهی و بصیرتی است که انسان را در محضر فرشتگان آسمانی، سزاوار فیض و رحمت می‌کند و پاداش نیک الهی را به همراه دارد.

منابع:

قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی

فروع الکافی

تفسیر نور الثقلین

تفسیر نمونه/ جمعی از نویسندگان

بحار الانوار / مجلسی

فضائل الاشهر الثلاثة

عیون اخبارالرضا / صدوق ج 1
 نظر دهید »

خوشبختی و قلب

09 تیر 1392 توسط محفل عاشقان

یک تحقیق آمریکایی جدید نشان داده است که اندکی خوشبختی ، تاثیر مثبتی بر سلامتی قلب و ثبات کار آن دارد. دانشمندان معتقدند که انسان می تواند تنها با نگاه مثبت به زندگی، خود را از خطر بیماریهای قلبی حفظ کند و از طریق تغییر افکار منفی و تبدیل نمودن آن به خوش بینی ، احساس سعادت کند. پس اگر میخواهی زندگی سرشار از سعادت داشته باشی، باید به خداوند ایمان و اطمینان داشته باشی. خداوند تعالی می فرماید: (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ) [النحل: 97].

(از مردو زن، هر کس کار شایسته انجام دهد در حالی که مؤمن باشد، مسلما او را به زندگی پاک  و پاکیزه ای زنده می داریم و پاداششان را بر پایهء بهترین عملی که همواره انجام می داده اند، می دهیم.)

 نظر دهید »

دلنوشته

09 تیر 1392 توسط محفل عاشقان

 

سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران
می خواهم از جور زمانه بگویم ، می خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان. پس ذره ای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خسته ام.
آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان:
مولای من می دانی چند سال است انتظار می کشم. از وقتی سخن گفته ام و معنای سخن خود را فهمیده ام انتظارت را می کشم. بیا و این انتظار مرا پایان بده.
خسته ام از دست زمانه ، چقدر جور زمانه را تحمل کنم. چقدر ناله مظلومانه کودکان و معصومانی را که زیر ستم اند بشنوم و سکوت کنم. خودت بیا و این جهان سیاه را پایان بده. بیا و جهان را آباد کن. بیا و از آمدنت جهان را شاد کن. می دانی چند نوجوان هم سن و سال من آواره اند؟ چندین هزار کودک بی پناهند، خودت بیا و پناه بی پناهان باش.
چند پیش بود که خوابت را دیدیم گفته بودی می آیی و به اندازه تمام سال های نبوده ات با من حرف می زنی و به درد دل من گوش می دهی اما تا خواستی بگوئی کی و کجا؟، از خواب پریدم و از آن شب به بعد دیگر نمی خوابم. راستش می ترسم. می ترسم بیائی و من خواب باشم. می ترسم بیائی، همه تو را ببینند و تنها من از دیدنت محروم بمانم. هنوز هم می ترسم…
حس می کنم با این که شبهاست خواب به چشم ندارم اما در خواب غفلتم. بیا و بیدارم کن. بیا و هشیارم کن. بیا و همه جهانیان را از خواب غفلت بیدار کن. همه به خواب سنگین جهل فرورفته اند و صدای مظلومان و دل شکستگان را نمی شنوند. خودت بیا و همه ما را از این کابوس جهانی نجات بده. ای منجی عالمیان ، جهان در انتظار توست مسافر من !
نیستی و ببینی مردم روز میلادت یعنی رمز عشق پاک چه می کنند؟ چگونه بغض سنگین خود را در گلو نگه داشته اند و انتظار می کشند. منتظرند تا کی بیاید و جهان را از عدل پرکند. کسی بیاید و به این جهان بی اساس پایان دهد بیا تا بعد از این در کوچه های غریب شهر روز میلادت را با بودنت جشن بگیریم و خیابان های تاریک و ظلمات را با نور بودنت چراغانی کنیم. بیا و ببین مردم روز آمدنت چه می کنند؟
روز جمعه، روز خودت، روز منتظرانت به سراغ حافظ رفتم تا با فالی دلِ شکسته و سینه ی زخمی ام را مرهمی باشم. می دانی چه آمد؟ یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور….
نه غم می خورم، نه غم می خورم بخاطر روزهایی که نبوده ای تا لحظات تلخ غم را کنارم باشی. نبوده ای تا ندای مظلوم را بشنوی و ظالم را نابود سازی.
غم می خورم به خاطر روزهایی که به یادت نبوده ام و با گناه شب شده اند. همان روزهایی که در تقویم خاطره هها در منجلاب گناه و زشتی با قلم جهل ثبت کرده ام.«بهترین روز» اما براستی جز جهل نبود بهترین روز تنها روز ظهور توست. کی می آید؟ کی می شود که با قلم عقل و راستی بر صفحه دل حک کنم و با صدای بلند فریاد بزنم و به گوش جهانیان برسانم.
«بهترین روز ، روز ظهور مولاست»
با تمام جهل و مستی تصمیم گرفته ام دفترچه رزوگار را با پاک کنِ مهر و عطوفت پاک کنم و از اول با نام تو روزگار را آغاز کنم. هنوز در نخستین صفحات آن مانده ام و مطلبی برای نوشتن ندارم. تا پایان نوشتن انتظارت می کشم.

دیوانه مسلمانی که در روزهای انتظار هزار بار به دیوانگی اش ایمان می آورد….

 نظر دهید »

نکته عددی درهای بهشت و جهنم

09 تیر 1392 توسط محفل عاشقان

هنگامی که به تعداد درهای بهشت نظر کنیم خواهیم دید که تعداد آن ها هشت در می باشد( طبق روایتی که از پیامبر نقل شده است و ایشان یک در را باب الریان نامید که روزه داران از آن وارد می شوند). و اما تعداد درهای جهنم نیز هفت در می باشد طبق نص قرآن : ({دوزخى} كه براى آن هفت در است و از هر درى بخشى معين از آنان {وارد مى‏شوند} ) (الحجر:43) حال با یک جمع ساده  خوایم دید که مجموع در ها 15 در خواهد بود (15= 7+8)

پس مجموع درها 15 در می باشد …و نکته ی عجیب اینکه:

هنگامی که کلمه ( ابواب ) یا همان درها را در قرآن جستجو می کنیم می بینیم که این کلمه 15 بار تکرار شده است!

و اما 15 آیه …

1- (وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) [البقرة: 189].

2- (فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ) [الأنعام: 44].

3- (إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ) [الأعراف: 40].

4- (وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ) [يوسف: 23].

5- (وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ) [يوسف: 67].

6- (لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِكُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ) [الحجر: 44].

7- (فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ) [النحل: 29].

8- (جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ) [ص: 50].

9- (وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا) [الزمر: 71].

10- (قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ) [الزمر: 72].

11- (وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا) [الزمر: 73].

12- (ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ) [غافر: 76].

13- (وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ) [الزخرف: 34].

14- (فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ) [القمر: 13].

15- (وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَكَانَتْ أَبْوَابًا) [النبأ: 19].

و سوال: آیا این تکرار و مشابهت عددی فقط یک تصادف است؟ و یا یک اِحکام الهی است تا شاهدی بر صدق این کتاب باشد؟

 نظر دهید »

عکس فرعون زمان حضرت موسی

09 تیر 1392 توسط محفل عاشقان

تحقیقات بر روی جسد فرعون این سه نتیجه را به همراه داشته است..

1- مرگ بر اثر غرق..

2- آثار نمک دریا بر روی جسد وی

3- اشعه X نشان دهنده شکستگی استخوان بدون آسیب دیدن پوست و گوشت است که خود بیانگر شکستگی در اثر فشار آب می باشد

4- جسد برای زمان طولانی در زیر آب نمانده است چرا که آثار تلف شدگی در اثر ماندن طولانی در زیر آب دیده نمی شود

 




 نظر دهید »

اعتکاف

05 خرداد 1392 توسط محفل عاشقان

در آسمان گريه كه پر ابر شد دلم
در تنگناي سينه كه بي صبر شد دلم

 

بغضي عجيب دور و برم را گرفت و بعد
باران اشك چشم ترم را گرفت و بعد

همراه با تبسم صبح نسيم ها
روي قنوت بال و پر ياكريم ها

بي اختيار راهي دشت جنون شدم
راهي دشت عاطفه و اشك و خون شدم

يعني بهشت روشن گلهاي سينه چاك
يعني حريم قدس شهيدان بي پلاك

يعني شلمچه و حرم آسمانيش
آن غربت هميشگي و جاودانيش

يعني دوكوهه و غم ياران خسته اش
كارونِ اشك و ساحل در خون نشسته اش

بغض غروب فكه و دلتنگي غمش
اروند و چشمهاي پر از اشك نم نمش

چزابه و تلاطم خون در مسير نور
معراج تا هميشه به روي حرير نور

شام طلائيه كه پر از ياد ناله هاست
آن تربتي كه هرقدمش باغ لاله هاست

زائر شدم بهشت دل و مهد عشق را
تا كه دوباره تازه كنم عهد عشق را

باشد هميشه سمت شهادت نگاه من
باشد به سوي چشمه‌ي خورشيد راه من

تا كه دل شكسته‌ي من زير و رو شود
تا رنگ حق بگيرد و با آبرو شود

تا باز هم نفس بزنم در هواي عشق
تا كه شود دوباره دلم آشناي عشق

باشد سرود سرخ لبم ذكر يا حسين
باشم هميشه نذر حسينيه هاي عشق

قسمت كني زيارت شش گوشه را كه من
باشم دوباره زائر كرب و بلاي عشق

لبريز آه و ندبه و غم گريه مي كنم
دلتنگم و به ياد حرم گريه مي كنم

يادش بخير سينه زدن در طواف عشق
يادش بخير كنج حرم اعتكاف عشق

يادش بخير عطر گل ياس و علقمه
يادش بخير روضه‌ي عباس و علقمه

هر شب دوباره گريه‌ي اشك و حضور غم
با روضه ها و مرثيه هاي صبور غم

آنجا كه لاله مي چكد از بغض هر نگاه
در بين تل گريه و گودال قتلگاه

يوسف رحيمي

 نظر دهید »

اسامی کاندیداهای احراز صلاحیت شده توسط شورای نگهبان به صورت رسمی توسط وزارت کشور اعلام شد

01 خرداد 1392 توسط محفل عاشقان

 

 

 اسامی کاندیداهای احراز صلاحیت شده توسط شورای نگهبان به صورت رسمی توسط وزارت کشور اعلام شد.

شورای نگهبان صلاحیت هشت نفر را برای حضور در رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری احراز کرد.

اسامی این هشت نفر به ترتیب حروف الفبا به این شرح است:

1- سعید جلیلی

2- غلامعلی حداد عادل

3- محسن رضایی

4- حسن روحانی

5- محمدرضا عارف

6- محمد غرضی

7- محمدباقر قالیباف

8- علی اکبر ولایتی

زمان رسمی تبلیغات انتخاباتی افراد فوق‌الذکر از سوم خرداد آغاز می‌شود.

 نظر دهید »

خداوند چه مقدار بنده اش را دوست دارد

08 اردیبهشت 1391 توسط محفل عاشقان

خداوند چه مقدار بنده اش را دوست دارد؟
كُتُبِهِ الْمُنْزَلَةِ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِى فَلْيَظُنَّ بِى مَا شَاءَ وَ أَنَا مَعَ عَبْدِى إِذَا ذَكَرَنِى فَمَنْ ذَكَرَنِى فِى نَفْسِهِ ذَكَرْتُهُ فِى نَفْسِى وَ مَنْ ذَكَرَنِى فِى مَلَإٍ ذَكَرْتُهُ فِى مَلَإٍ خَيْرٍ مِنْهُ وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعاً وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ ذِرَاعاً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ بَاعاً … )
خداى باعزت و جلال فرمايد:
ملاقات بنده اى را كه دوست دارد با من ديدار كند، دوست دارم . هر گاه او در نزد خود مرا ياد كند، من نيز در نزد خود او را ياد مى كنم . و هر گاه در جمعى مرا ياد كند من نيز او را بهتر و زيباتر در ميان گروهى ياد مى كنم .
او هرگاه به اندازه وجبى به من نزديك شود من به او به اندازه ذراع (36) نزديك مى شوم و اگر ذراعى به من تقرب جويد به اندازه باع (37) به او نزديك مى شوم .(38)

 نظر دهید »

امام علی نقی علیه السلام

29 فروردین 1391 توسط محفل عاشقان

ولد امام دهم شيعيان حضرت امام علی  النقی  (ع ) را نيمه ذيحجه سال 212 هجری قمری  نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربيت مقام ولايت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نيکو وظيفه مادری را به انجام رسانيد و بدين مأموريت خدايی قيام کرد . نام آن حضرت - علی - کنيه آن امام همام ” ابوالحسن ” و لقبهای مشهور آن حضرت ” هادي ” و ” نقي ” بود . حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسيد و دوران امامتش 33 سال بود . در اين مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربيت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعليم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدينه عهده دار بود ، و لحظه ای  از آگاهانيدن مردم و آشنا کردن آنها به حقايق مذهبی  نمي آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خليفه ستمگر وقت - يعنی  متوکل عباسی - آنی آسايش نداشت . به همين جهت بود که عبدالله بن عمر والی مدينه بنا بر دشمنی ديرينه و بدخواهی درونی ، به متوکل خليفه زمان خود نامه ای  خصومت آميز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگيزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و در حقيقت آنچه در شأن خودش و خليفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و اين همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولايت و علم و فضيلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدينه مي کشانيد و اين کوته نظران دون همت که طالب رياست ظاهری و حکومت مادی دنيای فريبنده بودند ، نمي توانستند فروغ معنويت امام را ببينند . و نيز ” مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمين ( = مکه و مدينه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر تو را به مکه و مدينه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از اين ديار بيرون بر ، که بيشتر اين ناحيه را مظيع و منقاد خود گردانيده است ” . اين نامه و نامه حاکم مدينه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در سنگر مبارزه عليه دستگاه جبار عباسی است . از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربيت شدند که هر يک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای  زمان بودند ، و بدين سان پايه های دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شيعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر اين فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پيش نيامده بود ، معلوم نبود سرنوشت اين معارف مذهبی به کجا مي رسيد ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع ) به بعد ديگر چنين فرصتهای وسيعی برای تعليم و نشر برای امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدوديت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که بايد و شايد پيش نيامد . با اين همه ، دوستداران اين مکتب و ياوران و هواخواهان ائمه طاهرين - در اين سالها به هر وسيله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دينی خود ، و گرفتن دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پيشرفت مقصود و در هم شکستن قدرت ظاهری  خلافت به حضور امامان والاقدر مي رسيدند و از سرچشمه دانش و بينش آنها ، بهره مند مي شدند و اين دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پيوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدينه و مانند آن ، نشان دهنده اين هراس هميشگی آنها بود . دستگاه حاکم ، کم کم متوجه شده بود که حرمين ( مکه و مدينه ) ممکن است به فرمانبری از امام (ع ) درآيند و سر از اطاعت خليفه وقت درآورند . بدين جهت پيک در پيک و نامه در پی  نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدينه به سامرا - که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی  حضرت هادی (ع ) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد . برخی  از بزرگان مدت اين زندانی و تحت نظر بودن را - بيست سال - نوشته اند . پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه يحيی بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدينه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد اسحاق بن ابراهيم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به يحيی بن هرثمه گفت : ای مرد ، اين امام هادی فرزند پيغمبر خدا (ص ) مي باشد و مي دانی  متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پيغمبر (ص ) در روز قيامت از تو بازخواست مي کند . يحيی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد . نيز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصيف ترکی . او نيز به يحيی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همين وصيف خبر ورود حضرت هادی را به متوکل داد . از شنيدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزيد و هراسی  ناشناخته بر دلش چنگ زد . از اين مطالب که از قول يحيی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان درباری به خوبی آشکار مي گردد ، و نيز اين مطالب دليل است بر هراسی که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعيت امام و موضع خاص او در بين هواخواهان و شيعيان آن حضرت داشته است . باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا در نظر گرفته شده بود ، متوکل از يحيی پرسيد : علی بن محمد چگونه در مدينه مي زيست ؟ يحيی گفت : جز حسن سيرت و سلامت نفس و طريقه ورع و پرهيزگاری و بي اعتنايی به دنيا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چيزی نديدم ، و چون خانه اش را - چنانکه دستور داده بودی - بازرسی  کردم ، جز قرآن مجيد و کتابهای علمی چيزی نيافتم . متوکل از شنيدن اين خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش کرد . با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سيدالشهداء (ع ) آب بستند و زيارت کنندگان آن مرقد مطهر را از زيارت مانع شدند ، و دشمنی يزيد و يزيديان را نسبت به خاندان رسول اکرم (ص ) تازه گردانيدند ، با اين همه در برابر شکوه و هيبت حضرت هادی (ع ) هميشه بيمناک و خاشع بود . مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی  به سزا داشت . روزی متوکل مريض شد و جراحتی پيدا کرد که اطباء از علاجش درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خليفه شفا يابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی (ع ) هديه فرستد . در اين ميان به فتح بن خاقان که از نزديکان متوکل بود گفت : يک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شايد بهبودی يابد . وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذاريد به اذن خدا بهبودی  حاصل مي شود . چنين کردند ، آن جراحت بهبودی يافت . مادر متوکل هزار دينار در يک کيسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع ) فرستاد . اتفاقا چند روزی از اين ماجرا نگذشته بود که يکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دينار فراوانی  در منزل علی بن محمد النقی ديده شده است . متوکل سعيد حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بياورند تا آسيبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گويد : ديدم حضرت هادی به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختيار توست . آن مرد خانه را تفتيش کرد . چيزی جز آن کيسه ای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کيسه ديگری  سر به مهر در خانه وی نيافت ، که مهر مادر خليفه بر آن بود . امام فرمود : زير حصير شمشيری است آن را با اين دو کيسه بردار و به نزد متوکل بر . اين کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد . امام که به دنيا و مال دنيا اعتنايی نداشت پيوسته با لباس پشمينه و کلاه پشمی روی حصيری که زير آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع ) زندگی مي کرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق مي فرمود . با اين همه ، متوکل هميشه از اينکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند و خلافت و رياست ظاهری  بر وی به سر آيد بيمناک بود . بدخواهان و سخن چينان نيز در اين امر نقشی  داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : ” حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسيار جمع کرده و کاغذهای زياد است که شيعيان او ، از اهل قم ، برای او فرستاده اند ” . متوکل از اين خبر وحشت کرد و به سعيد حاجب که از نزديکان او بود دستور داد تا بي خبر وارد خانه امام شود و به تفتيش بپردازد . اين قبيل مراقبتها پيوسته - در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامره بودند - وجود داشت . و نيز نوشته اند : ” متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در ميان بيابان وسيعی ، در موضعی روی هم بريزند . ايشان چنين کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل ” مخالي ” نهادند آنگاه خليفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی ( عليه السلام ) را نيز به آنجا طلبيد و گفت : شما را اينجا خواستم تا مشاهده کنيد سپاهيان من را . و از پيش امر کرده بود که لشکريان با آرايشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنماياند ، تا مبادا آن حضرت يا يکی از اهل بيت او اراده خروج بر او نمايند ” . در اين مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف کارگزاران حکومت عباسی  ، مستقيم و غير مستقيم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی  امام و رفت و آمدهايی  که در اقامتگاه امام (ع ) مي شد ، داشتند از جمله : ” حضور جماعتی از بنی  عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سيد محمد - که حرم مطهر وی  در نزديکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - ياد شده است . اين نکته نيز مي رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر مي زده اند . “

اصحاب و ياران امام دهم (ع )
در ميان اصحاب امام دهم ، برمي خوريم به چهره هايی  چون ” علی بن جعفر ميناوي ” که متوکل او را به زندان انداخت و مي خواست بکشد . ديگر اديب معروف ، ابن سکيت که متوکل او را شهيد کرد . و علت آن را چنين نوشته اند که دو فرزند متوکل خليفه عباسی در نزد ابن سکيت درس مي خواندند . متوکل از طريق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکيت از هواخواهان علی (ع ) و آل علی (ع ) است . متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکيت را به حضور خود خواست و از وی پرسيد : آيا فرزندان من شرف و فضيلت بيشتر دارند يا حسن و حسين فرزندان علی  (ع ) ؟ ابن سکيت که از شيعيان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) که دو نوگل باغ بهشت و دو سيد جنت ابدی الهي اند قابل قياس و نسبت نيستند . فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم ديده مصطفی کجا ؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمي توان سنجيد . متوکل از اين پاسخ گستاخانه سخت برآشفت . در همان دم دستور داد زبان ابن سکيت را از پشت سر درآوردند و بدين صورت آن شيعی خالص و يار راستين امام دهم (ع ) را شهيد کرد . ديگر از ياران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظيم حسنی است . بنا بر آنچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : ” نسب شريفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی عليه السلام منتهی مي شود … ” از اکابر محدثين و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و ياران حضرت جواد (ع ) و حضرت امام هادی  (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله ای مختصر در شرح حال آن جناب نوشته . نوشته اند : ” حضرت عبدالعظيم از خليفه زمان خويش هراسيد و در شهرها به عنوان قاصد و پيک گردش مي کرد تا به ری آمد و در خانه مردی از شيعيان مخفی  شد … ” . ” حضرت عبدالعظيم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت . چنين استنباط مي شود که ترس اين عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حديث گفتن وی نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سياسی او بوده است . او نيز مانند ديگر داعيان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سياسی صحيح و تصحيح اصول رهبری در اجتماع اسلامی  مي کوشيده است ، و چه بسا از ناحيه امام ، به نوعی  برای اين کار مأموريت داشته است . زيرا که نمي شود کسی با اين قدر و منزلت و ديانت و تقوا ، کسی که حتی عقايد خود را بر امام عرضه مي کند تا از درست بودن آن عقايد ، اطمينان حاصل کند - به طوری که حديث آن معروف است - اعمال او ، به ويژه اعمال اجتماعی  و موضعی او ، بر خلاف نظر و رضای امام باشد . حال چه به اين رضايت تصريح شده باشد ، يا خود حضرت عبدالعظيم با فرهنگ دينی و فقه سياسی بدان رسيده باشد ” .

صورت و سيرت حضرت امام هادی  (ع )
حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هايش اندکی برآمده و سرخ و سفيد بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادی (ع ) بذل و بخشش بسيار مي کرد . امام آن چنان شکوه و هيبتی داشت که وقتی بر متوکل خليفه جبار عباسی وارد مي شد او و درباريانش بي درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمي خاستند . خلفايی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعين ، معتز ، همه به جهت شيفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنيای فريبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی ديرينه داشتند و کم و بيش دشمنی  خود را ظاهر مي کردند ولی همه ، به خصال پسنديده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و اين فضيلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نياکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وی را ديده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پيوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نياز با معبود مي گذشت . لباس وی جبه ای  بود خشن که بر تن مي پوشيد و زير پای خود حصيری پهن مي کرد . هر غمگينی که بر وی نظر مي کرد شاد مي شد . همه او را دوست داشتند . هميشه بر لبانش تبسم بود ، با اين حال هيبتش در دلهای مردم بسيار بود .

شهادت امام هادی  (ع )
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سال 254هجری  به وسيله زهر به شهادت رسيد . در سامرا در خانه ای  که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالين او بود . معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از اين سال امام حسن عسکری پيشوای  حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بيست سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .

زن و فرزندان امام هادی  (ع )
حضرت هادی (ع ) يک زن به نام سوسن يا سليل و پنج فرزند داشته است . 1 - ابومحمد حسن عليه السلام ( امام عسکری (ع ) يازدهمين اختر تابناک ولايت و امامت است ) . 2 - حسين . 3 - سيد محمد که يک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جوانی بود آراسته و پرهيزگار که بسياری  گمان مي کردند مقام ولايت به وی منتقل خواهد شد . قبر مطهرش که مزار شيعيان است در نزديکی سامرا مي باشد . 4 - جعفر . 5 - عايشه ، يا به نقل شادروان شيخ عباس قمي ” عليه ” .

 نظر دهید »

چگونگی بهره مندی از امام زمان در زمان غیبت

23 فروردین 1391 توسط محفل عاشقان

علامه‌ طباطبایی در پاسخ به این پرسش که “چگونه می‌توان از امام غایب بهره‌مند شد؟” می‌فرماید امام معصوم وظیفه‌ هدایتی خود را به دو گونه اعمال می‌کند: 1. هدایت به معنای ارائه‌ طریق و 2. هدایت به معنای ایصال به مطلوب. امام برای اجرا و اعمال هدایت نوع اول نیاز به حضور فیزیکی در میان مردمان دارد؛ اما برای هدایت نوع دوم نیازی به حضور جسمانی و مراوده‌ حضوری با مردم ندارد.

به تعبیر دیگر، باید دانست که وظیفه‌ امام در بیان صوری معارف و راهنمائی ظاهری مردم خلاصه نمی‌شود؛ بلکه امام همانطور که وظیفه‌ راهنمایی ظاهری مردم را به عهده دارد همچنان ولایت و رهبری باطنی اعمال را نیز بر عهده دارد و اوست که حیات معنوی مردم را تنظیم می‌کند. بدیهی است که حضور یا غیبت جسمانی امام در انجام وظیفه‌ هدایتی نوع دوم تأثیری ندارد؛ زیرا امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد اگرچه از چشم جسمانی ایشان پنهان است. (محمد حسین طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 152).

 

پاسخ دیگری که به این سؤال داده شده این است که همه‌ ابعاد وجود امام لطف است. بنابراین، اصل وجود امام، صرف‌نظر از سایر ابعاد وجودی‌اش، لطف است؛ زیرا وجود امام به معنای وجود انسان کامل در نظام احسن الهی است و این چیزی است که مقتضای علم الهی و رحمت و کمال مطلق اوست. افزون بر این تصرّف امام نیز لطفی دیگر است، اعم از این‌که این تصرف ظاهری باشد یا باطنی و اعم از این که تصرف در جنّ باشد یا انس یا غیر اینها. حال اگر مانعی برای حضور و ظهور امام وجود داشته باشد این به لطف بودن امام در سایر ابعاد ضرری نمی‌زند. زیرا مانع ظهور، او را از یک یا چند بعد از ابعاد لطف وجودی‌اش بازداشته است و نه از همه‌ آنها. (ر.ك: بدایة المعارف الالهیة، ج 2، ص 169 - 167).


یکی دیگر از فواید وجود امام این است که وجود امام و رهبریت معصوم دینی و اجتماعی، ولو در پس پرده‌ غیبت باشد، برای سازماندهی اجتماعی جامعه‌ مؤمنان منبع بی‌پایان انرژی و تحرک و استقامت است. امام صادق (ع) در پاسخ یکی از یارانش که گفت: “مردم چگونه از حجّت غایب پنهان بهره‌مند شوند؟” فرمودند: “همان‌گونه که از خورشید در پشت ابر بهره می‌برند". امام زمان خود نیز در نامه‌ای وجود شریف خویش را در دوران غیبت به خورشید در پسِ ابر تشبیه کرده است. این تشبیه نشان‌دهنده‌ آن است که نور وجود و هدایت و سایر کمالات و برکات به یمن خورشید وجود او به انسانها می‌رسد.

حالت انتظار، و اعتقاد به وجود غایبانه‌ یک رهبری عادل، ظلم‌ستیز و بی‌نظیر، موجب پایداری و استقامت مؤمنان در امر دین‌داری و دوری از ظلم به دیگران و امثال آن می‌شود. زیرا هر کسی می‌داند که در حکومت مهدی، که به صورت ناگهانی و بدون اطلاع قبلی ممکن است هرلحظه‌ای برپا شود، حق مظلوم از ظالم ستانده می‌شود. بنابراین، انتظار فرج و وجود امام غایب، به منزله‌ یک نیروی بازدارنده‌ بسیار قوی است که می‌تواند تا حد بسیار زیادی از ارتکاب جرایم جلوگیری نماید. (هاشم العمیدی، ثامر، در انتظار ققنوس، ص 237).

یکی دیگر از فواید انتظار، امید به آینده‌ای سبز است. یکی از محقّقان و شیعه‌شناسان آلمانی، در این‌باره تحلیل زیبا دارد:

از جمله مسائل اجتماعی بسیار مهمی که همیشه می‌تواند موجب امیدواری و رستگاری شیعه باشد، اعتقاد به وجود حجت عصر و انتظار ظهور اوست. زیرا عقیده‌ شیعه این است: هنگامی که انسان در بستر رود، به این امید باید بخوابد که چون صبح از خواب برخیزد، حجت ظهور کرده، و او برای تأییدش آماده باشد. معتقدند که همه‌ مردم و دُوَل زمین تابع حکومت آنها خواهند بود. گویا فردفرد شیعه، بدون استثنا، شب که در بستر می‌روند، به امید ترقی و عالم‌گیری مذهب و اقتدار خود، صبح از خواب برمی‌خیزند. … یأس و حرمان، عامل هرگونه نکبت و ذلت می‌گردد؛ ولی ضد آن‌که، پشت‌گرمی و امیدواری و قوت قلب از روی اعتقاد است، مایه‌ فلاح و نجات می‌شود.

علامه‌ مجلسی درباره‌ تشبیه خورشید وجود امام زمان در دوران غیب به خورشید در پشت ابر، وجوه هشتگانه‌ای را بیان می‌کند که ذکر آنها در اینجا خالی از لطف نیست. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 52، باب 20، حدیث 8)


أ. نور وجود و علم و هدایت به واسطه‌ فیض وجود اوست که بر مردمان می‌تابد. زیرا در جای خود معلوم شده است که علت غایی و هدف اصلی آفرینش، امام معصوم و انسان کامل است؛ و سایر ممکنات به طفیل وجود امام معصوم است که لباس هستی بر تن می‌کنند.

ب. همان‌گونه که مردم، به منظور بهره‌مندی بیشتر از نور خورشید، همواره منتظر خارج شدن آن از پشت ابر هستند، در دوران غیبت امام زمان نیز، شیعیان و پیروان مخلص آن حضرت همواره و در هر لحظه‌ای منتظر ظهور آن یگانه‌ دوران‌اند و هرگز مأیوس نمی‌شوند.

ج. منکران وجود امام زمان در دوران غیبت، همچون منکران وجود خورشید پشت ابرند.


د. گاهی اوقات، بودن خورشید در پشت ابر بهتر از ظهور آن است؛ به همین ترتیب، غایب بودن امام زمان، در زمان غیبت انفع به حال مردمان است.


هـ . همان‌طور که نگاه مستقیم و بی‌واسطه به خورشید ممکن است موجب کوری چشم شود، چه بسا که خورشید وجود امام زمان نیز اگر مستقیماً بتابد موجبات گمراهی برخی از افراد را فراهم سازد و سبب بی‌ایمانی آنان شود.


و. همان‌گونه که خورشید گاهی از پشت ابرها کنار می‌رود و برخی از افراد می‌توانند به آن نظر افکنند، امام زمان نیز در دوران غیبت به این صورت است که برای برخی از افراد ظاهر می‌شود.


ز. امام زمان، همچون سایر ائمه، در این که نفع عمومی دارند یعنی فیض وجود آنان شامل همه‌ موجودات و انسانهای روی زمین می‌شود، همچون خورشیدند که نفع آن عمومی است؛ در عین حال کسانی که مشکل بینایی داشته باشند، نمی‌توانند از نور آن بهره‌مند شوند و حتی ممکن است همچون خفاش، از آن متنفر باشند.

ح. همان‌گونه که تابیدن نور و شعاع خورشید به درون خانه‌ها به بزرگی و کوچکی پنجره‌ها و روزنه‌های هر خانه‌ای و زدودن موانع بیرونی بستگی تام و تمام دارد، تابیدن نور خورشید وجود امام زمان نیز بر دل‌ها و جان‌های افراد به میزان پاکی آنان از شهوات نفسانی و علاقه‌های جسمانی بستگی دارد. هر کسی که بتواند موانع و حجاب‌های ظلمانی را از جلو پنجره‌ دل خود بیشتر کنار زند، بهتر و بیشتر می‌تواند از شعاع نور وجود امام زمان بهره‌مند شود

 منبع:وبلاگ شمیم

 نظر دهید »

محفل عاشقان

جستجو

موضوعات

  • همه
  • شعر
  • حدیث
  • دلنوشته
  • درد عشق
  • درحریم عشق
  • در محضر عارفان
ابزاروبلاگ
log
وبلاگ
وبلاگکد ماوس
log
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس