مگذار مردابی شویم
27 تیر 1391 توسط محفل عاشقان
مـگـذار مـردابــی شـویــم ای روح دریـایی
مـا را ببـر بـا جـذبـههـای مـوجـی تمـاشایی
دیگـر دلم سیـر است از جان های پا در خاك
دیـگـر دلـم سیـر اسـت از دلهای دنیــایـی
حتـی بهـاران بـوی غـربـت میدهد اینجـا؛
دور از تـو مـیخواننـد گـلها، شعـر تنهـایی
خورشیـد من! لطـفی كـه برخیـزد دلم از خاك
صبحـی كـه میخواهی نقـاب از چهره بگشایی
سـرشـار خـواهـد شـد زمیـن از مهـربـانیها
لبـریـز خواهـد شد جـان از عشـق و زیبـایی
بـا بـارش دسـت تــو در آدیـنــه مـوعـود
از بـرق چـشـمـان تـو در آن صبـح رویـایـی
رضا معتمد