السلام علیک یا بنت ثارالله
26 فروردین 1391 توسط محفل عاشقان
االسلام و علیک یا بنت الثارالله
السلام و علیک یا بانو رقیه
چراغان کرده ای ویرانه را ای ماه دلجویم
قدم بگذار برچشمم رهت با اشک می شویم
توانی نیست در پایم که پیش پات بر خیزم
ز بس آزار دیدم ای پدر سست است زانویم
کنون فهمیده ام بابا چرا زهرام میخواندی
نفس چون میکشم خون میچکد از زخم پهلویم
سه ساله نیستم آری زمانه اینچنینم کرد
کمانی قد وگیسویم سپید و ارغوان رویم
فراموشم شده دیگر چگونه راه رفتن را
کمک از عمه میخواهم که گیرد زیر بازویم
چه آمد بر سرم باشد برای فرصتی دیگر
نمیگویم چه شد بابا ولی آنقدر میگویم
میان راه خصمت آنچنان این خسته را می برد
که مشتش بود پر از تارهای خونی مویم
مبر بابا مرا زینجا زحرف خویش بر گشتم
به پیش عمه میمانم که تنها همدم اویم