محفل عاشقان

    این وبلاگ متعلق به امام زمان عج الله ومحبان وعاشقان ایشان می باشدباصلوات برای سلامتی وظهور هرچه سریعتر ایشان نگاهمان کنید»
  • خانه 

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم
حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*

تسلی خاطر امیر المومنین به حضرت زهرا سلام الله علیها

24 فروردین 1391 توسط محفل عاشقان

تسلى اميرالمؤ منين عليه السلام به حضرت زهرا سلام الله عليها  
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: واى بر تو نيست ، بلكه واى بر كسى است كه بغض تو را دارد و با تو بد رفتارى مى كند. خود را از خشم بازدار، اى دختر پيامبر برگزيده واى يادگار نبوت . در دينم عجز نشان ندادم و از آنچه قدرت داشتم كوتاهى نكردم .
اگر به اندازه كفاف زندگى مى خواهى روزى تو ضمانت شده است و متكفل آن مورد اعتماد است و آنچه براى تو آماده شده بهتر از چيزى است كه از تو منع شده است : پس به حساب خدا قرار ده .
حضرت زهرا سلام الله عليها عرض كرد: خدا مرا كافى است ؛ و ديگر چيزى نفرمود

 نظر دهید »

چرا امیر المومنین از حضرت زهرا دفاع نکردند؟

24 فروردین 1391 توسط محفل عاشقان
  • چرا اميرمؤمنان (عليه السلام) از همسرش دفاع نكرد؟

  • طرح شبهه:

  • علي که شير خدا و اسد الله الغالب بود و در قلعه خيبر را با يک دست بلند کرد، چگونه حاضر مى‌شود ببيند همسرش را در مقابل چشمانش كتك بزنند؛ اما هيچ واكنشى از خود نشان ندهد؟!

  • نقد و بررسي:

  • يكى از مهمترين شبهاتى كه وهابي‌ها با تحريك احساسات مردم، به منظور انكار قضيه هجوم عمر بن خطاب و كتك زدن فاطمه زهرا سلام الله عليها مطرح مى‌كنند، اين است كه چرا اميرمؤمنان عليه السلام از همسرش دفاع نكرد؟ مگر نه اين كه او اسد الله الغالب و شجاع‌ترين فرد زمان خود بود و…

  • عالمان شيعه در طول تاريخ از اين شبهه‌ پاسخ‌هاى گوناگونى داده‌اند كه به اختصار به چند نكته بسنده مى‌كنيم.

  • عكس العمل تند حضرت در برابر عمر بن خطاب:

  • اميرمؤمنان عليه السلام در مرحله اول و زمانى كه آن‌ها قصد تعرض به همسرش را داشتند، از خود واكنش نشان داد و با عمر برخورد كرد، او را بر زمين زد، با مشت به صورت و گردن او كوبيد؛ اما از آن جايى كه مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا صلى الله عليه وآله صبر پيشه كرد. در حقيقت با اين كار مى‌خواست به آن‌ها بفهماند كه اگر مأمور به شكيبائى نبودم و فرمان خدا غير از اين بود، كسى جرأت نمى‌كرد كه اين فكر را حتى از مخيله‌اش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل هميشه تابع فرمان‌هاى الهى بوده است.

  • سليم بن قيس هلالى كه از ياران مخلص اميرمؤمنان عليه السلام است، در اين باره مى‌نويسد:

  • وَدَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ عليه السلام وَصَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّيْفَ وَهُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ يَا أَبَتَاهْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَنَادَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ مَا خَلَّفَكَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ.

  • فَوَثَبَ عَلِيٌّ (عليه السلام) فَأَخَذَ بِتَلابِيبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ فَصَرَعَهُ وَوَجَأَ أَنْفَهُ وَرَقَبَتَهُ وَهَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) وَمَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَالَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَيْتِي.

  • عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله‏ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد! حضرت زهرا عليها السّلام به طرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول اللَّه! عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد:

  • يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار مى‌كنند»!

  • علي عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد؛ ولى به ياد سخن پيامبر صلى الله عليه وآله و وصيتى كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى كه پيامبر با من بسته است، نبود، مى‏دانستى كه تو نمى‏توانى به خانه من داخل شوى»

  • الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.

  • همچنين آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن مى‌نويسد:

  • أنه لما يجب على غضب عمر وأضرم النار بباب على وأحرقه ودخل فاستقبلته فاطمة وصاحت يا أبتاه ويا رسول الله فرفع عمر السيف وهو فى غمده فوجأ به جنبها المبارك ورفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت يا أبتاه فأخذ على بتلابيب عمر وهزه ووجأ أنفه ورقبته

  • عمر عصباني شد و درب خانه علي را به آتش کشيد و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله عليها به طرف عمر آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول الله»! عمر شمشيرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى فاطمه زد، تازيانه را بلند کرد و بر بازوى فاطمه زد، فرياد زد: « يا ابتاه » (با مشاهده اين ماجرا) علي (ع) ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت کشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش کوبيد.

  • الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج3، ص124، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

  • آلوسى اين روايت را بدون هيچ حاشيه و نقدى نقل كرده و رد نكرده است كه حكايت از پذيرفتن آن دارد.

  • تسليم وصيت پيامبر اكرم (ص):

  • اميرمؤمنان عليه السلام در تمام دوران زندگي‌اش، مطيع محض فرمان‌هاى الهى بوده و آن‌چه او را به واكنش وامى‌داشت، فقط و فقط اوامر الهى بود و هرگز به خاطر تعصب، غضب و منافع شخصى از خود واكنش نشان نمى‌داد.

  • آن حضرت از جانب خدا و رسولش مأمور به صبر و شكيبائى در برابر اين مصيبت‌هاى عظيم بوده است و طبق همين فرمان بود كه دست به شمشير نبرد.

  • مرحوم سيد رضى الدين موسوى در كتاب شريف خصائص الأئمه (عليهم السلام) مى‌نويسد:

  • أَبُو الْحَسَنِ فَقُلْتُ لِأَبِي فَمَا كَانَ بَعْدَ إِفَاقَتِهِ قَالَ دَخَلَ عَلَيْهِ النِّسَاءُ يَبْكِينَ وَارْتَفَعَتِ الْأَصْوَاتُ وَضَجَّ النَّاسُ بِالْبَابِ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ فَبَيْنَا هُمْ كَذَلِكَ إِذْ نُودِيَ أَيْنَ عَلِيٌّ فَأَقْبَلَ حَتَّى دَخَلَ عَلَيْهِ قَالَ عَلِيٌّ (عليه السلام) فَانْكَبَبْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا أَخِي… أَنَّ الْقَوْمَ سَيَشْغَلُهُمْ عَنِّي مَا يَشْغَلُهُمْ فَإِنَّمَا مَثَلُكَ فِي الْأُمَّةِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ نَصَبَهَا اللَّهُ لِلنَّاسِ عَلَماً وَإِنَّمَا تُؤْتَى مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ وَنَأْيٍ سَحِيقٍ وَلَا تَأْتِي وَإِنَّمَا أَنْتَ عَلَمُ الْهُدَى وَنُورُ الدِّينِ وَهُوَ نُورُ اللَّهِ يَا أَخِي وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْهِمْ بِالْوَعِيدِ بَعْدَ أَنْ أَخْبَرْتُهُمْ رَجُلًا رَجُلًا مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ حَقِّكَ وَأَلْزَمَهُمْ مِنْ طَاعَتِكَ وَكُلٌّ أَجَابَ وَسَلَّمَ إِلَيْكَ الْأَمْرَ وَإِنِّي لَأَعْلَمُ خِلَافَ قَوْلِهِمْ فَإِذَا قُبِضْتُ وَفَرَغْتَ مِنْ جَمِيعِ مَا أُوصِيكَ بِهِ وَغَيَّبْتَنِي فِي قَبْرِي فَالْزَمْ بَيْتَكَ وَاجْمَعِ الْقُرْآنَ عَلَى تَأْلِيفِهِ وَالْفَرَائِضَ وَالْأَحْكَامَ عَلَى تَنْزِيلِهِ ثُمَّ امْضِ [ذَلِكَ‏] عَلَى غير لائمة [عَزَائِمِهِ وَ] عَلَى مَا أَمَرْتُكَ بِهِ وَعَلَيْكَ بِالصَّبْرِ عَلَى مَا يَنْزِلُ بِكَ وَبِهَا [يعني بفاطمة] حَتَّى تَقْدَمُوا عَلَيَّ.

  • امام كاظم عليه السلام مى‌فرمايد: از پدرم امام صادق عليه السلام پرسيدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم چه اتفاق افتاد؟ فرمود: زنها داخل شدند و صدا به گريه بلند كردند، مهاجرين و انصار جمع شده و اظهار غم و اندوه مى‌كردند، علي فرمود: ناگهان مرا صدا زدند، وارد شدم و خودم را روى بدن پيغمبر انداختم، فرمود:

  • برادرم، اين مردم مرا رها خواهند كرد و به دنياى خودشان مشغول خواهند شد؛ ولى تو را از رسيدگى به من باز ندارد، مثل تو در بين اين امت مثل كعبه است كه خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راههاى دور نزد آن بيايند… پس چون از دنيا رفتم و از آنچه به تو وصيت كردم فارغ شدى و بدنم را در قبر گذاشتي، در خانه‌ات بنشين و قرآن را آنگونه كه دستور داده‌ام، بر اساس واجبات و احكام و ترتيب نزول جمع آورى كن، تو را به بردبارى در برابر آنچه كه از اين گروه به تو و فاطمه زهرا سلام الله عليها خواهد رسيد سفارش مى‌كنم، صبر كن تا بر من وارد شوي.

  • الشريف الرضي، أبي الحسن محمد بن الحسين بن موسى الموسوي البغدادي (متوفاي406هـ) خصائص‏الأئمة (عليهم السلام)، ص73، تحقيق وتعليق: الدكتور محمد هادي الأميني، ناشر: مجمع البحوث الإسلامية الآستانة الرضوية المقدسة مشهد – إيران، 1406هـ

  • المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 22، ص 484، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.

  • در روايت ديگرى سليم بن قيس هلالى نقل مى‌كند:

  • ثُمَّ نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) إِلَى فَاطِمَةَ وَإِلَى بَعْلِهَا وَإِلَى ابْنَيْهَا فَقَالَ يَا سَلْمَانُ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنِّي حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ أَمَا إِنَّهُمْ مَعِي فِي الْجَنَّةِ ثُمَّ أَقْبَلَ النَّبِيُّ (صلي الله عليه وآله) عَلَى عَلِيٍّ (عليه السلام) فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّكَ سَتَلْقَى [بَعْدِي‏] مِنْ قُرَيْشٍ شِدَّةً مِنْ تَظَاهُرِهِمْ عَلَيْكَ وَظُلْمِهِمْ لَكَ فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً [عَلَيْهِمْ‏] فَجَاهِدْهُمْ وَقَاتِلْ مَنْ خَالَفَكَ بِمَنْ وَافَقَكَ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاصْبِرْ وَكُفَّ يَدَكَ وَلا تُلْقِ بِيَدِكَ إِلَى التَّهْلُكَةِ فَإِنَّكَ [مِنِّي‏] بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَلَكَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِنَّهُ قَالَ لِأَخِيهِ مُوسَى إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي‏.

  • پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهى كرد و فرمود: اى سلمان! خدا را شاهد مى‏گيرم افرادى كه با اينان بجنگند با من جنگيده‌اند، افرادى كه با اينان روى صلح داشته باشند با من صلح كرده‌اند، بدانيد كه اينان در بهشت همراه منند.

  • سپس پيامبر صلى الله عليه وآله نگاهى به علي عليه السلام كرد و فرمود: اى علي! تو به زودى پس از من، از قريش و متحد شدنشان عليه خودت و ستمشان سختى خواهى كشيد. اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن و به وسيله موافقينت با آنان بجنگ، و اگر كمك كار و ياورى نيافتى صبر كن و دست نگهدار و با دست خويش خود را به نابودى مينداز. تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى هستى، هارون براى تو اسوه خوبى است، به برادرش موسى گفت: إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِى وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي؛ اين قوم مرا ضعيف شمردند و نزديك بود مرا بكشند.

  • الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص569، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.

  • همچنين در ادامه روايت پيشين كه از سليم نقل شد، اميرمؤمنان عليه السلام خطاب به عمر فرمود:

  • يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَيْتِي.

  • اى پسر صحّاك! اگر مقدرات خداوندى و پيمان و سفارش رسول خدا صلى الله عليه وآله نبود، هر آينه مى‌فهميدى كه تو قدرت ورود به خانه مرا نداري.

  • الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.

  • البته روايات در اين باب بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد؛ از اين رو به همين چند روايت بسنده مى‌كنيم.

  • به راستى چه كسى جز حيدر كرّار مى‌تواند از چنين امتحان سختى بيرون بيايد؟! زمانى ارزش اين كار مشخص مى‌شود كه بدانيم علي عليه السلام همان كسى است كه در ميدان نبرد، همچون شير ژيان بر دشمن حمله مى‌كرد و پهلوانان و يلان كفر را يكى پس از ديگرى از سر راه بر مى‌داشت، روزى پشت پهلوانى همچون عمر بن عبدود را به خاك مى‌مالد و روزى ديگر فرق سر مرهب يهودى را همراه با كلاه خودش مى‌شكافد.

  • آن روز فرمان خداوند اين بود كه دشمنان از ترس ذوالفقارش خواب آسوده نداشته باشند؛ ولى روز ديگر فرمان اين است كه همان ذوالفقار در نيام باشد تا اساس اسلام حفظ شود و دشمنان اسلام از نابود كردن آن مأيوس شوند.

  • احتمال شهادت حضرت زهرا عليها السلام هنگام درگيري:

  • دفاع از ناموس، از مسائل فطرى و مشترك ميان همه انسان‌ها است؛ اما روشن است كه اگر كسى بداند كه قصد دشمن از تعرض به ناموس وى اين است كه او را به واكنش وادار كنند تا به مقصود مهمتر و شوم‌ترى دست يابند؛ انسان عاقل، با تدبير و مسلط بر نفس خويش، هرگز كارى نخواهد كرد كه دشمن به مقصودش برسد.

  • قصد مهاجمين به خانه وحى اين بود كه اميرمؤمنان عليه السلام را به واكنش وادار كنند و با استفاده از اين فرصت، ثابت كنند كه شخصى همانند علي عليه السلام براى رسيدن به حكومت دنيوى حاضر شد كه افراد زيادى را از دم شمشير بگذراند.

  • و نيز اگر اميرمؤمنان عليه السلام از خود واكنش نشان مى‌داد و با آن‌ها درگير مى‌شد، ممكن بود كه فاطمه زهرا در اين درگيري‌ها كشته شود، سپس دشمنان شايع مى‌كردند كه علي عليه السلام براى به دست آوردن حكومت دنيايى، همسرش را نيز فدا كرد و در حقيقت او بود كه سبب كشتن همسرش شد؛ چنانچه در باره عمار ياسر، يار وفادار اميرمؤمنان عليه السلام چنين كردند.

  • هنگام ساختن مسجد مدينه، عمار ياسر برخلاف ديگران كه يك خشت برمى‌داشتند، او دو تا دو تا مى‌آورد، پيامبر اسلام او را ديد، با دست مباركش، غبار را از سر و صورت نازنين عمار زدود و پس فرمود:

  • وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّار.

  • عمار را گروه ستمگر مى‌كشند، او آنان را به بهشت مى‌خواند وآنان او را به جهنّم.

  • البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص172، ح436، كتاب الصلاة،بَاب التَّعَاوُنِ في بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، و ج3، ص1035، ح 2657، الجهاد والسير، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِي السَّبِيلِ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

  • صدور اين روايت از رسول خدا صلى الله عليه وآله در حق عمّار قطعى بود و تمام مردم از آن آگاه بودند و نيز ثابت مى‌كرد كه معاويه و دار و دسته‌اش همان گروه نابكار هستند؛ از اين رو هنگامى كه معاويه شنيد عمار كشته شده و لرزه بر دل بسيارى از مردم انداخته، و اين فرمايش پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله سر زبان‌ها افتاده است، عمرو عاص را به حضور طلبيد و پس از مشورت با او شايع كردند كه علي عليه السلام او را كشته است و اين گونه استدلال كردند كه چون عمار در جبهه علي وهمراه او بوده است و علي او را به جنگ فرستاده است؛ پس او قاتل عمار است.

  • احمد بن جنبل در مسندش مى‌نويسد:

  • مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ لَمَّا قُتِلَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ دَخَلَ عَمْرُو بْنُ حَزْمٍ عَلَى عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ فَقَالَ قُتِلَ عَمَّارٌ وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فَقَامَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ فَزِعًا يُرَجِّعُ حَتَّى دَخَلَ عَلَى مُعَاوِيَةَ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِيَةُ مَا شَأْنُكَ قَالَ قُتِلَ عَمَّارٌ فَقَالَ مُعَاوِيَةُ قَدْ قُتِلَ عَمَّارٌ فَمَاذَا قَالَ عَمْرٌو سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِيَةُ دُحِضْتَ فِي بَوْلِكَ أَوَنَحْنُ قَتَلْنَاهُ إِنَّمَا قَتَلَهُ عَلِيٌّ وَأَصْحَابُهُ جَاءُوا بِهِ حَتَّى أَلْقَوْهُ بَيْنَ رِمَاحِنَا أَوْ قَالَ بَيْنَ سُيُوفِنَا.

  • ابو بكر بن محمد بن عمرو بن حزم از پدرش نقل مى‌كند كه گفت: هنگامى كه عمار ياسر به شهادت رسيد، عمرو بن حزم نزد عمرو عاص رفت و گفت: عمار كشته شد، رسول خدا صلى الله عليه وآله فرموده است: گروه ستمگر، عمار را مى‌كشند، عمرو عاص ناراحت شد و جمله «لا حول ولا قوة الا بالله» را مى‌گفت تا نزد معاويه رفت،‌ معاويه پرسيد: چه شده است؟ گفت: عمار كشته شده است. معاويه گفت:‌ كشته شد كه شد، حالا چه شده است؟ عمرو گفت: از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه مى‌فرمود: عمار را گروه باغى وستمگر خواهد كشت، معاويه گفت: مگر ما او را كشته‌ايم، عمار را علي و يارانش كشتند كه او را همراه خويش وادار به جنگ كردند و او را بين نيزه‌ها و شمشيرهاى ما قرار دادند.

  • الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص199، ح 17813، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛

  • البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر (متوفاي 458هـ)، سنن البيهقي الكبرى، ج8، ص189، ناشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، 1414 - 1994؛

  • الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 420 و ص 426، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

  • هيثمى پس از نقل روايت مى‌گويد:

  • رواه أحمد وهو ثقة.

  • الهيثمي، علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص242، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.

  • و حاكم نيشابورى پس از نقل روايت مى‌‌گويد:

  • هذا حديث صحيح على شرط الشخين ولم يخرجاه بهذه السياقة.

  • اين حديث با شرائطى كه بخارى و مسلم قبول دارند، صحيح است؛‌ ولى آن‌ها به اين صورت نقل نكرده‌اند.

  • الحاكم النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج2، ص155، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

  • مناوى به نقل از قرطبى مى‌نويسد:

  • وهذا الحديث أثبت الأحاديث وأصحّها، ولمّا لم يقدر معاوية على إنكاره قال: إنّما قتله من أخرجه، فأجابه عليّ بأنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم إذن قتل حمزة حين أخرجه.

  • قال ابن دحية: وهذا من على إلزام مفحم الذي لا جواب عنه، وحجّة لا اعتراض عليها.

  • اين حديث از محكم‌ترين و صحيح‌ترين احاديث است و چون معاويه قدرت بر انكارش نداشت، گفت: عمار را كسى كشت كه او را همراه خود آورده است و لذا علي (ع) در پاسخش فرمود: پس بنابراين حمزه را هم در جنگ احد پيامبر كشته است؛ چون آن حضرت بود كه حمزه را همراه خودش آورده بود.

  • ابن دحيه مى‌گويد: اين پاسخ علي چنان كوبنده است كه حرفى براى گفتن باقى نمى‌گذارد ودليلى است كه انتقادى بر آن نيست.

  • المناوي، عبد الرؤوف (متوفاي: 1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 6، ص 366، ناشر: المكتبة التجارية الكبرى - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ

  • چرا امير المؤمنين در هيچ جنگي در زمان خلفاء شركت نكرد؟

  • اين كه اميرمؤمنان عليه السلام شجاعترين فرد زمان خودش بود، هيچ شك و شبهه‌اى در آن نيست؛ آن قدر شجاع و دلاور بود كه شنيدن نامش خواب را از چشمان پهلوانان دشمن مى‌پراند؛ تا جايى كه عمر بن خطاب مى‌گفت:

  • والله لولا سيفه لما قام عمود الاسلام.

  • به خدا سوگند! اگر شمشير علي عليه السلام نبود‌، عمود خيمه اسلام استوار نمى‌شد.

  • إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 51، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

  • حتى در زمانى كه تمام ياران بي‌وفاى رسول خدا صلى الله عليه وآله در جنگ احد و حنين آن حضرت را رها و از معركه گريختند، امام علي عليه السلام پروانه وار اطراف شمع وجود پيامبر گرامى چرخيد و از او دفاع مى‌كرد.

  • اما چرا همان علي عليه السلام در هيچ يك از جنگ‌هاى زمان خلفاء شركت نكرد؟

  • همان كسى كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله در تمام نبردهاى مسلمانان عليه كفار، يهوديان و… شركت فعال داشت و پيشاپيش تمام سربازان پرچم اسلام را به دوش مى‌كشيد و پهلوانان دشمن را يكى پس از ديگرى بر زمين مى‌كوبيد، چه اتفاقى افتاده بود كه در زمان خلفاء در هيچ نبردى حضور نمى‌يافت؟

  • آيا شجاعتش را از دست داده بود، يا جنگ در ركاب خلفاء را جهاد نمى‌دانست؟ يا اين كه خلفاء، بر خلاف سنت رسول خدا صلى الله عليه وآله قصد استفاده از آن حضرت را نداشتند؟

  • امير المؤمنين عليه السلام بهترين تصميم را گرفت:

  • امر دائر بود بين اين كه اميرمؤمنان عليه السلام اساس اسلام را حفظ نمايد و از حق خود بگذرد؛ يا اين كه بر آن عده اندك حمله نموده و آن‌ها را از دم تيغ بگذراند و در عوض دشمنان اسلام و منافقين با استفاده از اين فرصت اساس اسلام را به خطر بيندازند، اميرمؤمنان عليه السلام راه دوم را برگزيد و با اين فداكارى دين اسلام را براى هميشه حفظ و دشمنان اسلام را نا اميد كرد و به طور قطع اين تصميم عاقلانه‌تر بوده است.

  • در خطبه سوم نهج البلاغه مى‌فرمايد:

  • وَطَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ. يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَيَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَيَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ. فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى. فَصَبَرْتُ وَفِي الْعَيْنِ قَذًى وَفِي الْحَلْقِ شَجًا. أَرَى تُرَاثِي نَهْباً.

  • در اين انديشه فرو رفته بودم كه: با دست تنها (با بى ياورى) به پا خيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پر خفقان و تاريكيى كه پديد آورده‏اند صبر كنم، محيطى كه: پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگى به رنج وا مى‏دارد.

  • (عاقبت) ديدم بردبارى و صبر به عقل و خرد نزديكتر است؛ لذا شكيبائى ورزيدم؛ ولى به كسى مى‏ماندم كه: خاشاك چشمش را پر كرده، و استخوان راه گلويش را گرفته، با چشم خود مى‏ديدم، ميراثم را به غارت مى‏برند.

  • و در خطبه پنجم نهج البلاغه، هنگامى كه شخصى همانند ابوسفيان به قصد گرفتن ماهى از آب گل آلود و استفاده از موقعيت به دست آمده، نزد آن حضرت آمد و پشنهاد بيعت و جنگ با أبوبكر را داد، امام عليه السلام خطبه خواند و فرمود:

  • أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ… أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ… فَإِنْ أَقُلْ يَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ وَإِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَيْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَالَّتِي وَاللَّهِ لابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ. بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِيَةِ فِي الطَّوِيِّ الْبَعِيدَةِ.

  • اى مردم امواج كوه پيكر فتنه‏ها را، با كشتي‌هاى نجات در هم بشكنيد… (دو كس راه صحيح را پيمودند) آن كس كه با داشتن يار و ياور و نيروى كافى به پا خاست و پيروز شد، و آن كس كه با نداشتن نيروى كافى كناره‏گيرى كرد و مردم را راحت ساخت. اگر سخن گويم (و حقم را مطالبه كنم) گويند: بر رياست و حكومت حريص است، و اگر دم فرو بندم (و ساكت نشينم) خواهند گفت از مرگ مى‏ترسد. (اما) هيهات پس از آن همه جنگ‌ها و حوادث (اين گفته بس ناروا است). به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب، به مرگ از علاقه طفل شيرخوار به پستان مادر بيشتر است؛ اما من از علوم و حوادثى آگاهم كه اگر بگويم همانند طناب ها در چاه‌هاى عميق به لرزه درآئيد.

  • چرا رسول خدا (ص) از سميه و ديگر زنان مسلمان دفاع نکرد؟

  • اميرمؤمنان عليه السلام، به همان دليل از خود واكنش نشان نداد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در هنگام كشته شدن سميه، مادر عمار ياسر توسط مشركان و تعرض آن‌ها به وي، از خود واكنشى نشان نداد.

  • ابن حجر عسقلانى در الإصابة مى‌نويسد:

  • ( 11342 ) سمية بنت خباط… والدة عمار بن ياسر كانت سابعة سبعة في الاسلام عذبها أبو جهل وطعنها في قبلها فماتت فكانت أول شهيدة في الاسلام… عذبها آل بني المغيرة على الاسلام وهي تأبى غيره حتى قتلوها وكان رسول الله صلى الله عليه وسلم يمر بعمار وأمه وأبيه وهم يُعذّبون بالأبطح في رمضاء مكة فيقول صبرا يا آل ياسر موعدكم الجنة.

  • سميه دختر خباط… مادر عمار ياسر هفتمين كسى است كه اسلام آورد، ابوجهل او را اذيت مى‌كرد و آن قدر نيزه بر پايين شكمش زد تا به شهادت رسيد، و او نخستين زن شهيد در اسلام است. آل بنومغيره، چون مسلمان شده بود و دست بردارد نبود او را آزار و اذيت كردند؛ تا كشته شد. رسول خدا (ص)، منظره شكنجه شدن عمار و مادر و پدرش را در مكه مى‌ديد و مى‌فرمود: اى خاندان ياسر! صبور باشيد كه وعده‌گاه شما بهشت است.

  • العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 7، ص 712، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.

  • با اين كه رسول خدا صلى الله عليه وآله مى‌ديد كافرى همچون ابوجهل متعرض ناموس مسلمانان مى‌شود؛ ولى در عين حال هيچ واكنشى از خود نشان نمى‌داد و به آنان نيز فرمان مى‌داد كه صبر نمايند.

  • مگر نه اين كه رسول خدا صلى الله عليه وآله غيورترين و شجاع‌ترين فرد عالم است، پس چرا از ناموس مسلمانان دفاع نكرد؟ چرا شمشيرش را برنداشت تا گردن ابوجهل را از تنش جدا كند؟

  • و نيز زمانى كه عمر بن خطاب، متعرض زنان مسلمان مى‌شد و آن‌ها را به خاطر اسلام آوردنشان كتك مى‌زد، چرا رسول خدا صلى الله عليه وآله از خود واكنشى نشان نمى‌داد.

  • ابن هشام در السيرة النبوية، مى‌نويسد:

  • ومر [ابوبكر] بجارية بنى مؤمل، حي من بنى عدى بن كعب، وكانت مسلمة، وعمر بن الخطاب يعذبها لتترك الاسلام، وهو يومئذ مشرك، وهو يضربها، حتى إذا مل قال: إني أعتذر إليك، إني لم أتركك إلا ملالة، فتقول: كذلك فعل الله بك.

  • ابوبكر مى‌ديد كه كنيز مسلمان شده از بنو مؤمل از خاندان عدى بن كعب،‌ عمر او را كتك مى‌زد تا دست از اسلام بردارد و مسلمان بودن را ترك كند (چون عمر هنوز مشرك بود) آن قدر او را زد تا خسته شد، گفت: اگر تو را كتك نمى‌زنم براى اين است كه خسته شده‌ام، از اين جهت مرا ببخش. كنيز در پاسخ گفت: بدان كه خدا نيز اين گونه با تو رفتار خواهد كرد.

  • الحميري المعافري، عبد الملك بن هشام بن أيوب أبو محمد (متوفاي213هـ)، السيرة النبوية، ج 2، ص 161، تحقيق طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجيل، الطبعة: الأولى، بيروت – 1411هـ؛

  • الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفاي241هـ)، فضائل الصحابة، ج 1، ص 120، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛

  • الكلاعي الأندلسي، أبو الربيع سليمان بن موسى (متوفاي634هـ)، الإكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج 1، ص 238، تحقيق د. محمد كمال الدين عز الدين علي، ناشر: عالم الكتب - بيروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ؛

  • الانصاري التلمساني، محمد بن أبي بكر المعروف بالبري (متوفاي644هـ) الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة، ج 1، ص 244؛

  • الطبري، أحمد بن عبد الله بن محمد أبو جعفر (متوفاي694هـ)، الرياض النضرة في مناقب العشرة، ج 2، ص 24، تحقيق عيسى عبد الله محمد مانع الحميري، ناشر: دار الغرب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1996م؛

  • النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 16، ص 162، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.

  • چرا رسول خدا صلى الله عليه وآله جلوى عمر را نگرفت و او را از اين كار منع نكرد؟ چرا شمشيرش را برنداشت و گردن عمر را نزد؟

  • اهل تسنن، هر پاسخى دادند، ما نيز عين همان را در باره صبر اميرمؤمنان عليه السلام و شمشير نكشيدن آن حضرت خواهيم داد.

  • چرا عثمان از زنش دفاع نكرد؟

  • هنگامى كه ياران رسول خدا صلى الله عليه وآله به خانه عثمان ريختند و همسر او را زده و انگشتش را قطع کردند، او از همسرش دفاع نکرد، شما از اين عملکرد عثمان چه پاسخى داريد؟

  • طبري،‌ در تاريخش مى‌نويسد:

  • وجاء سودان بن حمران ليضربه فانكبت عليه نائلة ابنة الفرافصة واتقت السيف بيدها فتعمدها ونفح أصابعها فأطن أصابع يدها وولت فغمز أوراكها وقال أنها لكبيرة العجيزة وضرب عثمان فقتله.

  • سودان بن حمران آمد تا او را كتك بزند، نائله دختر فرافصه (زن عثمان) خود را بر روى او انداخت، سودان شمشير را گرفت و انگشت او را قطع كرد و سپس دست به پشت او زد و گفت: عجب پشت بزرگى دارد، سپس عثمان را زد و كشت.

  • الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 676، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

  • همچنين ابن أثير در الكامل فى التاريخ مى‌نويسد:

  • وجاء سودان ليضربه فأكبت عليه امرأته واتقت السيف بيدها فنفح أصابعها فأطن أصابع يديها وولت فغمز أوراكها وقال أنها لكبيرة العجز وضرب عثمان فقتله.

  • الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج 3، ص 68، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

  • ابن كثير دمشقى سلفى مى‌نويسد:

  • ثم تقدم سودان بن حمران بالسيف فمانعته نائلة فقطع أصابعها فولت فضرب عجيزتها بيده وقال: أنها لكبيرة العجيزة. وضرب عثمان فقتله.

  • القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 7، ص 188، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

  • چرا عثمان از زنش دفاع نكرد، مگر نه اين كه او مرد بود، غيرت داشت و بايد از زنش دفاع مى‌كرد؟ پس چرا هيچ واكنشى از خود نشان نداد و حاضر شد كه ببيند ياران رسول خدا به همسر او اهانت كرده و متعرض همسر او شوند؟

  • چرا عمر از زنش دفاع نكرد؟

  • اهل سنت اصرار دارند كه امّ‌كلثوم دختر امير مؤمنان عليه السلام همسر عمر بوده است؛ اما مى‌بينيم كه هنگامى كه مغيرة بن شعبه اهانت زشتى به امّ‌كلثوم كرده و او را با امّ‌جميل، زنا كار مشهور عرب تشبيه و قياس مى‌‌كند،‌ عمر هيچ عكس العملى از خود نشان نمى‌دهد.

  • ابن خلكان در وفيات الأعيان مى‌نويسد:

  • ثم إن أم جميل وافقت عمر بن الخطاب رضي الله عنه بالموسم والمغيرة هناك فقال له عمر أتعرف هذه المرأة يا مغيرة قال نعم هذه أم كلثوم بنت علي فقال له عمر أتتجاهل علي والله ما أظن أبا بكرة كذب عليك وما رأيتك إلا خفت أن أرمى بحجارة من السماء.

  • ام جميل (كسى كه سه نفر شهادت دادند مغيره با او زنا كرده است، و به خاطر امتناع شاهد چهارم از شهادت، از حد رهايى يافت) در حج، با عمر همراه شده و مغيره نيز در آن زمان در مكه بود. عمر به مغيره گفت: آيا اين زن را مى‌شناسي؟

  • مغيره در پاسخ گفت: آرى اين امّ‌كلثوم دختر علي است!

  • عمر گفت: آيا خودت را به بى خبرى مى‌زنى؟ قسم به خدا من گمان مى‌كنم كه ابوبكرة‌ در باره تو دروغ نگفته است؛ و هر زمان كه تو را مى‌بينم مى‌ترسم كه از آسمان سنگى بر سر من فرود آيد!

  • إبن خلكان، أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر (متوفاي681هـ)، وفيات الأعيان و انباء أبناء الزمان، ج6، ص366، تحقيق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة - لبنان.

  • و ابوالفرج اصفهانى مى‌نويسد:

  • حدثنا ابن عمار والجوهري قالا حدثنا عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد عن يحيى بن زكريا عن مجالد عن الشعبي قال كانت أم جميل بنت عمر التي رمي بها المغيرة بن شعبة بالكوفة تختلف إلى المغيرة في حوائجها فيقضيها لها قال ووافقت عمر بالموسم والمغيرة هناك فقال له عمر أتعرف هذه قال نعم هذه أم كلثوم بنت علي فقال له عمر أتتجاهل علي والله ما أظن أبا بكرة كذب عليك وما رأيتك إلا خفت أن أرمى بحجارة من السماء.

  • ام جميل همان كسى است كه مغيره را به زناى با او متهم كردند و در كوفه به نزد مغيره رفته و كارهاى او را انجام مى‌داد! اين زن در زمان حج با مغيره و عمر همراه شد. عمر به مغيره گفت: آيا اين زن را مى‌شناسى؟ پاسخ داد: آرى اين امّ‌كلثوم دختر علي است!

  • عمر گفت‌: آيا در مقابل من خود را به بي‌خبرى مى‌زني؟ قسم به خدا من گمان ندارم كه ابوبكرة در باره تو دروغ گفته باشد! و تو را نمى‌بينم، مگر آنكه مى‌ترسم از آسمان سنگى بر سر من فرود آيد!

  • الأصبهاني، أبو الفرج (متوفاي356هـ)، الأغاني، ج 16، ص 109، تحقيق: علي مهنا وسمير جابر، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر - لبنان.

  • زنا كردن مغيره با امّ‌جميل، مشهور و معروف و امّ‌جميل به بدكاره بودن شهره شهر و انگشت نماى عام و خاص بود. چرا هنگامى كه مغيرة بن شعبه، دختر رسول خدا را با چنين زنى زناكارى مقايسه مى‌كند، خليفه دوم او را مجازات نمى‌كند؟

  • اهل تسنن از اين مطلب هر پاسخى دادند، ما نيز همان پاسخ را به آن‌ها خواهيم داد
  • منبع :www.sonat.net
 نظر دهید »

چرافاطمه پشت درب رفت؟

24 فروردین 1391 توسط محفل عاشقان
چگونه مى‌توان باور داشت كه با وجود علي (ع) در درون منزل،‌ همسر او براى باز كردن در خانه برود! چرا خود علي (ع) براى بازكردن در نرفت؟


نقد و بررسي:


أوّلاً: آن چه كه از برخى از روايات استفاده مى‏شود: حضرت فاطمه سلام الله عليها نزديك در ورودى منزل نشسته بود و با ديدن عمر و همراهان وى، در را به روى آنان بست.


مرحوم عياشى در تفسير، شيخ مفيد در الإختصاص و… نوشته‌اند:


قال: قال عمر قوموا بنا إليه فقام أبو بكر وعمر وعثمان وخالد بن الوليد و المغيرة بن شعبة وأبو عبيدة بن الجراح وسالم مولى أبي حذيفة وقنفذ وقمت معهم فلما انتهينا إلى الباب فرأتهم فاطمة صلوات الله عليها أغلقت الباب في وجوههم وهي لا تشك أن لا يدخل عليها إلا باذنها، فضرب عمر الباب برجله فكسره، وكان من سعف، ثم دخلوا فأخرجوا عليا ( عليه السلام ) ملببا….


عمر گفت: برخيزيد تا پيش او (علي) برويم، پس ابوبكر، عمر، عثمان،‌ خالد بن وليد، مغيرة بن شعبة،‌ ابوعبيد جراح، سالم مولى ابوحذيفة، قنفذ و من به همراه او راه افتاديم، چون نزديك خانه رسيديم، فاطمه آنان را ديد و لذا در را بست و شك نداشت كه بدون اجازه وارد نخواهند شد، عمر در را با لگد شكست، سپس وارد خانه شدند و علي را بيرون آوردند در حالى كه به خاطر اين پيروزى الله اكبر مى‌گفتند.(السمرقندى المعروف بالعياشي، أبى النضر محمد بن مسعود بن عياش السلمى (متوفاي320هـ)، تفسير العياشي، ج2، ص67، تحقيق: تحقيق وتصحيح وتعليق: السيد هاشم الرسولي المحلاتي، ناشر: المكتبة العلمية الإسلامية – طهران./الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413هـ) الاختصاص ص 186، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م./المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 28، ص 227، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.)


و در روايت سليم نيز آمده:


ثُمَّ أَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى بَابِ عَلِيٍّ وَفَاطِمَةُ عليهما السلام قَاعِدَةٌ خَلْفَ الْبَابِ قَدْ عَصَبَتْ رَأْسَهَا وَنَحَلَ جِسْمُهَا فِي وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَى يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ [افْتَحِ الْبَابَ‏] فَقَالَتْ فَاطِمَةُ يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَلَكَ لَا تَدَعُنَا وَمَا نَحْنُ فِيهِ قَالَ افْتَحِي الْبَابَ وَإِلَّا أَحْرَقْنَاهُ عَلَيْكُمْ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ أَمَا تَتَّقِي اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي وَتَهْجُمُ عَلَى دَارِي فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ ثُمَّ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ فَأَحْرَقَ الْبَابَ.


عمر آمد تا به خانه رسيد، فاطمه پشت در نشسته بود، سرش را بسته بود و بدنش از غم از دست دادن پدر نحيف و لاغر شده بود، عمر در را كوبيد و گفت: اى پسر ابوطالب! در را باز كن، فاطمه فرمود: اى عمر به ما چه كار دارى؟ ما را با مصيبتى كه گرفتارش شده‌ايم تنها بگذار. عمر گفت: در را باز كن وگرنه خانه را به آتش مى‌كشم. فاطمه فرمود: آيا از خداوند نمى‌ترسى كه وارد خانه ما مى‌شوي، عمر بازنگشت و آتش خواست و آتش را بر در خانه افكند و آن را سوزاند.(الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ) كتاب سليم بن قيس، ص 864، تحقيق محمد باقر الأنصاري، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.)


ثانياً: حضرت صديقه شكى نداشت كه جمعيت بدون اذن داخل منزل نخواهند ‏شد؛ چون نص قرآن است كه بدون اجازه وارد خانه كسى نشويد:


يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُيُوتًا غَيرَْ بُيُوتِكُمْ حَتىَ‏ تَسْتَأْنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلىَ أَهْلِهَا ذَالِكُمْ خَيرٌْ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.


فَإِن لَّمْ تجَِدُواْ فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتىَ‏ يُؤْذَنَ لَكمُ‏ْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُواْ فَارْجِعُواْ هُوَ أَزْكىَ‏ لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيم‏. النور / 27 و 28.


اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! در خانه‏هايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد اين براى شما بهتر است شايد متذكّر شويد!و اگر كسى را در آن نيافتيد، وارد نشويد تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد: «بازگرديد!» بازگرديد اين براى شما پاكيزه‏تر است و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است!.


خانه فاطمه، برتر از خانه پيامبران:


و از طرفى خانه انبياء احترام ويژه‏اى دارد كه كسى حق ورود بدون اجازه ندارد:


يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاتَدْخُلُواْ بُيُوتَ النَّبِىِ‏ّ إِلا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ. الأحزاب /53.


اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! در خانه‏هاى پيامبر داخل نشويد مگر به شما داده شود.


و شكى نيست كه خانه حضرت صديقه طاهره خانه پيغمبر محسوب مى‏شود همانطورى كه در تفاسير متعدد اهل سنت ذيل آيه شريفه:


فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ‏و يُسَبِّحُ لَهُ‏و فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْأَصَالِ. النور/36.


در خانه‏هايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت‏] آن‌ها رفعت يابد و نامش در آن‌ها ياد شود. در آن [خانه‏] ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مى‏كنند.


سيوطى و ديگران از قول ابوبكر از نبى مكرم‏ (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل كرده‏اند كه خانه علي و زهرا عليهما السلام از با فضيلت‏ترين خانه‌هاى انبياء محسوب مى‏شود:


وأخرج ابن مردويه عن أنس بن مالك وبريدة قال: قرأ رسول الله صلى الله عليه وسلم هذه الآية ) في بيوت أذن الله أن ترفع ( فقام اليه رجل فقال: أي بيوت هذه يا رسول الله قال: بيوت الأنبياء. فقام اليه أبو بكر فقال: يا رسول الله هذا البيت منها ـ البيت علي وفاطمة ـ قال: نعم من أفاضلها.


رسول خدا (ص) اين آيه را تلاوت فرمود، شخصى پرسيد: اين كدام خانه ها است؟ فرمود: خانه هاى پيامبران. ابوبكر پرسيد: آيا خانه علي و فاطمه هم از همان خانه ها است؟ فرمود: بلي، از بر‌ترين آن است.(السيوطي، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج 6، ص 203، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993 م؛/الثعلبي النيسابوري أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاي427هـ) الكشف والبيان، (متوفاي 427 هـ - 1035م)، ج 7، ص 107، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م؛/الثعالبي، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف (متوفاي875هـ)، الجواهر الحسان في تفسير القرآن، ج 7، ص 107، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت./الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 18، ص 174، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت)


افزون بر اين تصور اين بود كه با توجه به موقعيت حضرت زهرا (سلام الله عليها) و احترام رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله مردم با ديدن حضرت صديقه خجالت بكشند و متعرض نشوند همچنان كه عدّه‏اى با شنيدن صداى حضرت صديقه برگشتند.


قام عمر فمشى ومعه جماعة حتى أتوا باب فاطمة فدقوا الباب، فلما سمعت أصواتهم نادت بأعلى صوتها باكية: يا رسول الله ما ذا لقينا بعد أبي من ابن الخطاب وابن أبي قحافة! فلما سمع القوم صوتها وبكاءها انصرفوا باكين، فكادت قلوبهم تتصدع وأكبادهم تنفطر، وبقي عمر معه قوم.


عمر همراه عده‌اى به طرف خانه فاطمه آمد و در را كوبيد، فاطمه با شنيدن سر وصداى جمعيت با صداى بلند و همراه گريه فرياد زد: اى رسول خدا چه مصيبت‌هايى پس از تو از پسر خطاب و پسر ابوقحافه مى‌بينيم. گروهى با شنيدن گريه فاطمه دلشان به درد آمد و با گريه آنجا را ترك كردند؛ اما عمر با گروهى ديگر باقى ماندند.(الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 16، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م، با تحقيق شيري، ج1، ص37، و با تحقيق، زيني، ج1، ص24.)


بنابراين حضرت صديقه طاهره، هنگام هجوم، با ديدن عمر و همراهانش در را بست و نزديك دَر ايستاده بود و احتمال نمى‌داد كه با وجود آن حضرت متعرض خانه شوند و اين بي‌شرمى مهاجمان بود كه حرمت خانه و اهل آن را رعايت نكردند و به قول سلمان فارسى رضوان الله تعال عليه، كرديد و نكرديد و ندانستيد كه چه كرديد.


همسران رسول خدا (ص) و باز كردن دَر براي نامحرم:


نگاهى به روش پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در موضوع مورد بحث، بهترين دليل بر محكوميت شبهه انگيزان است؛ چرا كه موارد گوناگونى در كتاب‌هاى شيعه و اهل سنت وجود دارد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به همسرانش اجازه مى‌داد تا درب خانه را به روى ديگران ( نا محرمان ) باز كنند.


الف: امّ سلمه و باز كردن دَرِ خانه براي علي (عليه السلام):


عن علقمة عن عبد الله قال خرج رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) من بيت زينب بنت جحش وأتى بيت أم سلمة فكان يومها من رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) فلم يلبث أن جاء علي فدق الباب دقا خفيفا فانتبه النبي ( صلى الله عليه وسلم ) للدق وأنكرته أم سلمة فقال رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) قومي فافتحي له


رسول خدا (ص) از خانه زينب دختر جحش بيرون آمد و وارد خانه امّ‌سلمه شد؛ چون آن روز نوبت آمدن آن حضرت به خانه وى بود، مدتى نگذشته بود كه علي آهسته دقّ الباب كرد، رسول خدا (ص) بيدار شد، امّ‌سلمه پاسخ نداد، پيامبر فرمود: بلند شو و در را باز كن….(ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 42، ص 470، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995/الرافعي القزويني، عبد الكريم بن محمد (متوفاي623 هـ)، التدوين في أخبار قزوين، ج 1، ص 89، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت تحقيق: عزيز الله العطاري، 1987م.)


ب: عائشه به دستور رسول خدا (ص) دَر را براي علي (ع) باز كرد:


وعن جعفر بن محمد الصادق عليه السلام عن أبيه عن آبائه عن علي عليه السلام قال: كنت أنا ورسول الله صلى الله عليه وآله في المسجد بعد أن صلى الفجر، ثم نهض ونهضت معه، وكان رسول الله صلى الله عليه وآله إذا أراد أن يتجه إلى موضع أعلمني بذلك، وكان إذا أبطأ في ذلك الموضع صرت إليه لأعرف خبره، لأنه لا يتصابر قلبي على فراقه ساعة واحدة فقال لي: أنا متجه إلى بيت عائشة، فمضى صلى الله عليه وآله ومضيت إلى بيت فاطمة الزهراء عليها السلام فلم أزل مع الحسن والحسين فأنا وهي مسروران بهما، ثم إني نهضت وسرت إلى باب عائشة، فطرقت الباب فقالت: من هذا؟ فقلت لها: أنا علي فقالت: إن النبي راقد، فانصرفت، ثم قلت: النبي راقد وعائشة في الدار، فرجعت وطرقت الباب فقالت لي عائشة: من هذا؟ فقلت لها: أنا علي فقالت: إن النبي صلى الله عليه وآله على حاجة فانثنيتمستحييا من دق الباب، ووجدت في صدري ما لا أستطيع عليه صبرا، فرجعت مسرعا فدققت الباب دقا عنيفا، فقالت لي عائشة: من هذا؟ فقلت: أنا علي فسمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول: يا عائشة افتحي له الباب، ففتحت ودخلت….


نماز صبح را با رسول خدا (ص) خواندم، با آن حضرت از مسجد بيرون آمدم، اگر جايى مى‌رفت به من خبر مى‌داد و هنگامى كه دير بر مى‌گشت سراغ وى مى‌رفتم تا مطلع شوم؛ چون دورى او را نمى‌توانستم تحمل نمايم، فرمود: به خانه عائشه مى‌روم، من نيز نزد فاطمه رفتم و در كنار حسن و حسين همه خوشحال بوديم، سپس به طرف خانه عائشه رفتم و دَر زدم، گفت: كى هستى؟ گفتم: علي، گفت: پيامبر استراحت مى‌كند، برگشتم و دو مرتبه رفتم و دَر را كوبيدم، گفت: كيستى؟ گفتم: علي، گفت: پيامبر را كارى است، دلم تاقت نياورد، براى دفعه سوّم دقّ الباب كردم، عائشه گفت: كيستى؟ گفتم: علي، صداى رسول خدا را شنيدم، فرمود:‌اى عائشه دَر را باز كن، عائشه دَر را باز كرد و من وارد شدم….(الطبرسي، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب (متوفاي 548هـ)، الاحتجاج، ج1، ص 292 و 293، تحقيق: تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م./المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 38 ص 348، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.)


آنچه گذشت يك روايت از كتاب‌هاى شيعه و يك روايت از كتاب‌هاى اهل سنت بود كه به عنوان نمونه ذكر شد كه در آن‌ها رسول خدا صلى الله عليه وآله با توجه به اين كه خود حضرتش در خانه حضور داشت اجازه مى‌داد تا همسرانش دَر را براى افراد نا محرم باز كنند، و اين نشان مى‌دهد كه اين عمل با رعايت وظايف شرعى منعى نخواهد داشت.


عايشه و عمر، سر يك سفره نشستند:


طبق روايت صحيح السندى كه اهل سنت در اكثر كتاب‌هاى خودشان نقل كرده‌اند، رسول خدا به عمر اجازه داد كه با او و عائشه سر يك سفره بنشينند و حتى نقل كرده‌اند هنگامى كه از يك كاسه غذا مى‌خوردند، دست عائشه با دست عمر برخورد كرد. ابن أبي شيبه در المصنف، بخارى در ادب المفرد، ابن أبي حاتم، ابن كثير در تفسير و… نقل كرده‌اند:


عن مجاهد قال مر عمر برسول الله صلى الله عليه وسلم وهو وعائشة وهما يأكلان حيسا فدعاه فوضع يده مع أيديهما فأصابت يده يد عائشة فقال أوه لو أطاع في هذه ووصواحبها ما رأتهن أعين.


رسول خدا با عائشه مشغول خوردن غذا بود، عمر وارد شد، حضرت او را دعوت كرد تا با آنان غذا بخورد. عمر جلو رفت و دست در ميان ظرف غذا برد، دست با دست عائشه تماس مى‌گرفت، گفت: اوه! اگر در باره حجاب همسرانت از من پيروى مى‌كرد، هيچ چشمى آنان را نمى‌ديد.(إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 6، ص 358، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ؛/إبي أبي حاتم الرازي، عبد الرحمن بن محمد بن إدريس، تفسير ابن أبي حاتم، ج 10، ص 3148، تحقيق: أسعد محمد الطيب، ناشر: المكتبة العصرية - صيدا؛/البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، الأدب المفرد، ج 1، ص 362، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي، ناشر: دار البشائر الإسلامية - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1409هـ – 1989م؛/المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 29، ص 138، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م؛/القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص 506، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1401هـ؛/العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 531، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.)


هيثمى پس از نقل اين روايت مى‌گويد:


رواه الطبراني في الأوسط ورجاله رجال الصحيح غير موسى بن أبي كثير وهو ثقة.


اين روايت را طبرانى در اوسط نقل كرده است، تمام راويان آن، راويان صحيح بخارى هستند؛ غير از موسى بن كثير كه او نيز مورد اعتماد است.(الهيثمي، علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 7، ص 93، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.)


و سيوطى مى‌گويد:


وأخرج الطبراني بسند صحيح عن عائشة قالت كنت آكل مع النبي صلى الله عليه وسلم في قعب فمر عمر فدعاه فأكل فأصابت أصبعه أصبعي فقال أوه لو أطاع فيكن ما رأتكن عين.


طبرانى با سند صحيح از عائشه نقل كرده است كه گفت: من با رسول خدا در يك ظرف غذا مى‌خورديم كه عمر از آن جا گذشت، رسول خدا او را دعوت كرد، در حال غذا خوردن انگشتش به انگشت من خورد، عمر گفت: اوه! اگر او در باره شما از من اطاعت مى‌كرد، هيچ چشمى شما را نمى‌ديد.(السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، لباب النقول في أسباب النزول، ج 1، ص 178، ناشر: دار إحياء العلوم – بيروت.)


هنگامى كه نشستن با نامحرم سر يك سفره و خوردن غذا از يك كاسه؛ آن‌هم براى همسر رسول خدا اشكالى نداشته باشد، رفتن پشت در براى دختر آن حضرت نيز اشكالى نخواهد داشت.


نتيجه:


اولاً: صديقه شهيده، پشت در نرفت؛ بلكه جلوى در ايستاده بود كه با ديدن عمر و همراهان او به داخل خانه رفت و در را بست؛ پس اصلا حضرت زهرا سلام الله عليها پشت در نرفته بودد تا اين اشكال پيش بيايد؛


ثانياً: حتى اگر اين مطلب صحت نيز داشته باشد و حضرت پشت در رفته باشد، به دليل اين كه عين همين قضيه براى رسول خدا صلى الله عليه وآله پيش آمده و آن حضرت به همسران خود دستور داده‌اند كه در را باز نمايند، اين اشكال دفع مى‌شود.
 نظر دهید »

آقا جان

23 فروردین 1391 توسط محفل عاشقان

 آقا جان

من…

من نشانی از تو ندارم

اما نشانی ام را برای تو می فرستم

در عصرهای انتظار به حوالی انتظار قدم بگذار

خیابان غربت را پیدا کن

و

وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو

کلبه غریبی ام را پیدا کن

 

 نظر دهید »

ضرورت توجه به حضرت بقیة الله

23 فروردین 1391 توسط محفل عاشقان

باید بدانیم که توجه به حضرت بقیهٔ الله اعظم اروحناه فداه ، توجه به خداوند کریم است ، همانگونه که توجه به بقیه ائمه طاهرین (علیه السلام) توجه به خداوند می باشد.
پس زیارت و توسل به ائمه اطهار (علیه السلام) مایه توجه به خداوند تبارک و تعالی است. به این جهت کسی که قصد تقرب به خداوند بزرگ بنماید به ائمه اطهار (ع) روی می آورد ، در زیارت جامعه می خوانیم :
” کسی که او (خداوند) را قصد نماید به سوی شما روی می آورد. ”

انسان با توجه به ائمه اطهار (ع) نه تنها عوامل موفقیّت و پیشرفت را به سوی خود جلب می کند بلکه موانعی را که مانع رسیدن به مقامات عالی هستند نیز برطرف می نماید ؛ زیرا به وسیله توجه به امام زمان اروحناه فداه و همچنین بقیه ائمه اطهار (علیه السلام) درهای رحمت و مغفرت الهی به سوی انسان گشوده می شود و تاریکی ها از باطن او برطرف می گردد.

حضرت باقر العلوم (علیه السلام) در شرح کلام حضرت امیرالمومنین علیه السلام که فرمودند : “انا باب الله” ؛ می فرمایند :
یعنی کسی که به وسیله من توجه به خداوند نماید ، آمرزیده می شود. (بحار ۳۴۹ /۳۹)

 

بنابراین با توجه به باب الله ، خداوند گناهان او را آمرزیده و موانع پیشرفت روحی او را برطرف می کند.
گر چه همه چهارده معصوم (علیه السلام) به دلیل دارا بودن “مقام نورانیّت” محیط بر هر عصر و زمانی هستند و انسان ها در هر عصر و زمان باید توجه به همه آن بزرگواران بنماید ، ولی بر اساس مقامات تنزّلیّه زمانیّه ، هر انسانی باید به امام عصر و زمان خویش بیشتر از بقیه ائمه توجه داشته باشد.
اینک به روایت عبدالله بن قدامه ترمدی از حضرت ابالحسن (علیه السلام) توجه نمایید که فرموده اند :
کسی که درباره چهار چیز شک کند به تمامی آنچه که خداوند نازل فرموده کافر شده است ، یکی از آنها شناختن امام در هر عصر و زمان است که شخص امام و صفاتی را که داراست بشناسد. (بحار ۱۳۵/۷۲)

پس در هر زمان معرفت و شناخت نسبت به امام آن زمان واجب است و چگونه ممکن است کسی که معرفت به امام زمان خویش داشته باشد و از عظمت آن بزرگوار آگاه باشد ، ولی به او توجه نداشته باشد ؟!
بنابراین ، توجه نداشتن به امام عصر (عج) و نشناختن اوصاف و خصوصیات مقام رفیع آن بزرگوار ، اگرچه انسان به امامان دیگر توجه داشته باشد صحیح نیست. پس وظیفه ما در این عصر و زمان اینست که به حضرت بقیه الله اروحناه فداه که در دوران امامت آن بزرگوار هستیم توجه خاص داشته باشیم.

یکی از اولیا خدا به یکی از علمای معروف گذشته به نام مرحوم ملّا قاسم رشتی دعایی تعلیم نمودند و فرمودند : آن را به دیگران یاد بده تا اگر مومنی در بلایی گرفتار شده آن را بخواند که تأثیر آن مجرب است و دعا چنین است :
یا محمّد یا علی ّ یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی و لاتهلکنی
یا محمد ، یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان مرا دریاب و هلاک منما.
چون دعا را اینگونه به ایشان تعلیم نمود ، می گوید : اندکی تأمل کردم و به فکر فرو رفتم.
فرمودند : این عبارت را غلط می دانی ؟
عرض کردم : آری ، چون خطاب به چهارنفر است و فعل ان ها باید جمع باشد.
فرمودند : اشتباه می کنی ؛ زیرا در این زمان نظم دهنده جهان حضرت بقیهٔ الله است ، ما در این دعا حضرات محمد و فاطمه و علی (علیه السلام) را برای شفاعت نزد آن بزرگوار می خوانیم و از او به تنهایی استمداد می کنیم. (دارالسلام للعراقی ، ۳۱۷)

لازم است به این نکته توجه داشته باشیم : همان گونه که در زمان پیغمبر اکرم (ص) و در زمان حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) جناب سلمان و ابوذر و مقداد و سایر اولیاء خدا متوجه آن بزرگواران بودند و در گرد شمع وجود ایشان می گشتند و همچنین اولیا الهی در زمان امام حسن مجتبی (ع) و حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و … متوجه ان بزرگواران بودند و از یاد آنان غفلت نمی ورزیدند ، در این زمان نیز آنان که به تکامل معنوی و درجات عالی راه یافته اند ، یاد و توجه به مولای خود حضرت بقیهٔ الله اروحناه فداه را فراموش نمی نمایند.

در دعای شریف ندبه می خوانیم :
” کجاست آن آیینه تمام نمای الهی که اولیاء خدا به سوی او توجه می نمایند ؟ ”
پس در این زمان نیز اولیا بزرگ خداوند به امام عصر خویش توجه دارند ، گرچه آنان در میان مردم ناشناخته اند ولی با آن بزرگوار در ارتباط هستند و از فرمایشات آن بزرگوار بهره مند می شوند ، در زیارت آل یس می خوانیم :
” سلام بر شما در آن هنگام که قرآن را تلاوت می کنید و اسرار آن را بیان می فرمایید. ”

بنابراین ، لازم است انسان در هر عصر و زمانی که زندگی می کند به امام زمان خویش توجه خاصی داشته باشد. اکنون به این روایت که از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است توجه نمایید :
حضرت امام رضا (ع) از پدران گرامی خود نقل فرمودند که پیغمبر اکرم (ص) درباره فرمایش خداوند : «روزی که همه انسان ها را با امامشان فرا می خوانیم » (آیه قرآن) فرمودند : هر گروهی با امام زمانش و کتاب خداوند و سنّت پیغمبر اکرم (ص) خوانده می شود. (بحار ۱۰/۸)
و معنی روایت این است که : هر انسانی در روز قیامت درباره این سه مسأله حیاتی مورد پرس و جو و بازرسی قرار گیرد که آیا وظیفه اش را نسبت به امام زمان خود و همچنین کتاب خدا و سنّت پیغمبر اکرم (ص) انجام داده است یا نه ؟

یکی از راه های مهم توجه به امام عصر اروحناه فداه خواندن نمازها ، دعاها و زیاراتی است که از ائمه اطهار (ع) درباره آن حضرت وارد شده است و یا از ناحیه مقدسه آن بزرگوار صادر گردیده است.
سفارش جناب محمد بن عثمان ، دومین نایب خاص امام عصر (عج) به احمد بن ابراهیم در برابر درخواستی که از ایشان کرده بود ، این است : ” به سوی آن حضرت به وسیله این زیارت (ندبه) توجه نما. ” (بحار ، ۱۷۴/۵۳)
از این کلام می توان استفاده نمود که به وسیله زیارات یا دعاهایی که در ارتباط با آن حضرت است ، انسان می تواند به سوی آن بزرگوار توجه نموده و قلب و روح خود را مجذوب آن وجود مقدس نماید.

مسأله توجه داشتن به مقام و شخصیّت امام عصر (عج) و اظهار اندوه و غم در هجران و فراق ان بزرگوار نه تنها در زمان غیبت ، بلکه در زمان حضور ائمه اطهار (علیه السلام) نیز مطرح بوده و اهل بیت (ع) عظمت مقام و شخصیت حضرت بقیهٔ الله اروحناه فداه را بیان کرده اند و از غیبت و فراق آن سرور عالم امکان اظهار تاسف نموده اند.
در واقع اهل بیت (علیه السلام) نه تنها با بیانات خود مردم را موظّف نموده اند که به یاد سرور عالم هستی باشند و در غیبت و فراق آن بزرگوار اندوهگین و غمناک باشند ، بلکه عملا نیز با ریختن اشک و کشیده آه از دل پر درد خود ، نسبت به غیبت طولانی حضرتش ، همه را درس سوز و انتظار آموخته اند ؛ ولی متاسفانه شیعیان این مسأله حیاتی را که در تمام ابعاد زندگی دنیوی و اخروی آنها دارای مهم ترین اثر است ، به دست غفلت و فراموشی سپرده اند.
بزرگانی که وظیفه داشتند و دارند مردم را با این موضوع بسیار مهم که در عالم هستی تأثیر عظیم دارد آشنا نمایند ، سهل انگاری کردند و با غفلت و بی توجهی جامعه شیعه در گذشته و حال از این مسأله مهم و حیاتی ، جهان همچنان از نعمت ظهور حضرت بقیهٔ الله اعظم اروحناه فداه بی بهره است و بر اثر دوری و غیبت آن سرور عالم هستی به نعمت تکامل در تمام ابعاد علمی و معنوی دست نیافته اند و همچنان زور و زر و تزویر بر جهان و جهانیان حکومت می کند و ادامه حکومت لعنت شده،میلیارد ها انسان مسلمان و غیر مسلمان را در چنگال خونبار خود گرفتار نموده است.

جامعه ما آنگونه در مسائل دنیوی غرق شده و آنچنان چشم به اسباب دوخته که مسبّب الاسباب را فراموش کرده است ، درست است که دنیا سرای اسباب است و ما باید برای کارهای خود در پی اسباب و وسیله باشیم ، ولی این نباید تا به آن حد باشد که سبب آفرین را فراموش نماییم. جامعه ما ، هم به خداوند که مسبب الاسباب است کم توجه می باشد و هم از ولّی و جانشین او غفلت می ورزد.

یکی از علل مهمی که باعث غفلت و یا کم توجهی بسیاری از مردم نسبت به امام عصر (عج) شده است ، عدم آگاهی و شناخت آنان از مقام و شخصیبت آن بزرگوار است که در روایات خاندان وحی کاملا ً به عظمت آن بزرگوار تصریح شده است.
متأسفانه کسانی که وظیفه داشتند این حقایق را به مردم برسانند و انان را به سوی سرور عالم و رهبر جهان هستی متوجه سازند ، موفق به انجام این وظیفه مهم ّ شرعی نشدند.
اکنون آنچه را که برادران حضرت یوسف یه حضرت یعقوب گفتند ، به امام زمان خویش صلوات الله علیه عرض می کنیم و به این وسیله از پیشگاه امام رئوف طلب عفو و بخشش می نماییم :
ای پدر ما ! برای گناهان ما استغفار نما ، به راستی که ما خطاکار بودیم ! (قرآن کریم)
امید است با عفو و بخشش آن حضرت از گذشته ما ، آینده را جبران نماییم و به یاد آن بزرگوار باشیم و تا توان داریم دیگران را به سوی ساحت مقّدس آن حضرت متوجّه سازیم.
صحیفه مهدیه

منبع: سایت مناجات

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • ...
  • 19
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24

محفل عاشقان

جستجو

موضوعات

  • همه
  • شعر
  • حدیث
  • دلنوشته
  • درد عشق
  • درحریم عشق
  • در محضر عارفان
ابزاروبلاگ
log
وبلاگ
وبلاگکد ماوس
log
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس